گفتی از مرد زمختی مثل من شیدا شدی؟
مرد بودی و تو زن بودن نفهمیدی که چیست
سوختم از عشق تو گفتی که دردش اندک است
تو خودت بودی و من بودن نفهمیدی که چیست
دور بودن از تو مثل حین زا جان دادن است
یک نفر دنیا می آید یک نفر جان می دهد
یک نفر مثل من از دوریت میمیرد ولی
یک نفر مثل تو خود را از نو سامان می دهد
در میان باغ پیدا کردن هم عاشقی
میوه ای را چیده ام که کرم دار و کال بود
این زن از وضع قمر در عقربت سودی نبُرد
آب سر بالا شد اما قورباغه لال بود
ابر ها را من گرفتم ـ ابرهای غصه را ـ
مثل یک صیاد ابر از آن نگاه ابری ات
در عوض اما چه کردی با من عاشق ترین؟
کشتی ام با شکوه ات، با کینه ات، بی صبری ات
اولش رام و لوند و پر محبت بودی و
من نفهمیدم که کِی انقدر سرد و غُـد شدی
عشق بی حد خودم را بر تنت باریدم و
مثل رودِ بعد باران از خودت بیخود شدی
در نگاهت بارها خفاش ها رقصیده اند
سرد و تاریک و نموری مثل غاری عشق من!
بعد عاشق کردنم گفتی که عاشق احمق است
دوست داشتن عرضه میخواهد نداری عشق من!
عاشقانه و زیبا بود