دوشنبه ۳ دی
لعل بدخشان شعری از علی میرزایی
از دفتر یاس سفید نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۷ ۱۶:۲۰ شماره ثبت ۷۰۶۶۴
بازدید : ۱۶۸۴ | نظرات : ۹
|
آخرین اشعار ناب علی میرزایی
|
لعل بدخشان
ندیدی نازنین هنگام رفتن چشم گریان را
درون سینه ام بگذاشتی یک قلب ویران را
لبانت گه نمکدان بود و گاهی هم عسل می شد
گشودی چون صدف گاهی اگر لعل بدخشان را
ز دور زندگی هر شب شود اکران مرا یک فیلم
تما شا کن بیا یک نیمه شب بخشی ز اکران را
سکانس کودکی ها،نوجوانی ها، جوانی را
ببین در صحنه ی اکران ،بکن تفسیر پایان را
بهار من زمستان بود،تابستان از آن بد تر
ز پاییزم چه می پرسی،که قبلا دیده ای آن را
اجل یک گوشه ی چشمی که مهلت رو به پایان است
ز دست هر تبهکاری نخواهم آب حیوان را *
نمی روید گلی از خاکدان این خراب آباد
مگر تا "کاوه" ای سازدعوض این خاک گلدان را
نرفت آب خوشی هرگز "رها" را از گلو پایین
که چوپان دیده ام تا بر سرم گرگ بیابان را
علی میرزائی(رها)
*-آب حیوان= آب حیات
|
|
نقدها و نظرات
|
سپاسگزارم از محبت شما | |
|
سپاسگزارم از محبت شما | |
|
سپاسگزارم از محبت شما | |
|
سپاسگزارم از محبت شما | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
غمگين و زيبا بود