دوشنبه ۳ دی
میوه ی ممنوعه شعری از محمد رضا دیندار
از دفتر ... نوع شعر مثنوی
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۷ ۲۲:۰۳ شماره ثبت ۶۸۷۱۷
بازدید : ۳۵۱ | نظرات : ۱
|
دفاتر شعر محمد رضا دیندار
آخرین اشعار ناب محمد رضا دیندار
|
من غمِ جمعه ی عصرِ وسطِ پاییزم
از تو وُ عشقِ تو وُ خاطره ات لبریزم
سردِسردست تنم...سوزِ دیِ تبریزم
من که معتادِ توام بی تو به هم می ریزم
خنده ام جیغِ وقیحی که دَرَش غم دارد
تخمِ درمانِ مرا در دلِ بغض می کارد
می زد آن چیدنِ سیبِ لبِ تو هی به سرم
دست نجنباندی و کرد حسرتِ تو در به درم
آه و فریاد که چشمم ز تو بهتر بیند
حیف وُ افسوس که دل از تو خیال می چیند
جرئتی نیست که حذفت کنم از دفترِ دل
تار و پودی شده ای...از ته دل...تا سر دل
نازنینا ...تو بگو ...خفتن رازم تا کی؟
پیشِ چشمت دل وُ دینم رو ببازم تا کی؟
عاقبت زلفِ تو در شعر ببافم تا کی؟
از تو تا قلبِ خودم جاده بسازم تا کی؟
گِلِه دارم ز تو وُ زلفِ تو که شانه ندید
از خدایی که مرا با توئه دیوانه ندید
از دلت عزم سفر می کنم وُ می گذرم...
با خدا حرفِ تو را می زنم وُ می گذرم...
تا خدا عشقِ تورا از دلِ من کم بکند...
باید از بی کسی من غزلی دم بکند...
تیغِ تیز وُ لبِ سیگار و بسی یادِ صنم
تو نباشی بلدم حادثه سازی بکنم
در سراپای وجودم خطرِ حادثه است
قوس اندامِ تو تدریسِ فنِ هندسه است
ناگهان یاد تو با درد گذر خواهد کرد
حوصله از سر من...عشق...به در خواهد کرد
دودِ سیگارِ مرا عشق هدر خواهد کرد
دفتر یاد تورا تیغ به سر خواهد کرد
باید از رفتن تو،ماندنِ غم ها فهمید...
از قفس بودن این پیله یِ دنیا فهمید...
از گناه و خطر آدم و حوا فهمید...
از حرام بودن این طعمه ی بیجا فهمید...
باید از میوه ی ممنوعه بریدن فهمید...
عشق...سیبی ست...که از دور فقط باید دید
#محمدرضا_دیندار
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.