شنبه ۲۲ دی
اشعار دفتر شعرِ ... شاعر محمد رضا دیندار
|
|
موی لختت را بپوشان ، برق لب را پاک کن
دلبری هایت بماند زیر چادر بهتر است
|
|
|
|
|
در شهر پر از تن که هوس شهرت عشق است
بر کوچه اندام خودت رهگذرم کن
|
|
|
|
|
من مرغ فروخفتهی کز کردهی کم رو
او شور غزل خواندن زیر پل خواجو
|
|
|
|
|
جای تو بغل کرده تنم بام خطر را
از عشق به احساس جنون فاصله ای نیست
|
|
|
|
|
رسم است که دل بعد تو آواره شود تا
حرف از دل گنجشکک بی لانه زند هم
|
|
|
|
|
یک وال غریبم که در این آبی دریا
آواز دلم پخش شد اما نشنیدند
|
|
|
|
|
یک مفر با رفتنش غم روی شعرم ریخت و رفت
یک نفر حتما تو را یک روز پیدا میکنم
|
|
|
|
|
گفتی که قرارست دلم مال تو باشد
از روز قرارت گل من نیست قرارم
|
|
|
|
|
گفتم که سال تازه غم از دل جدا کنم
شادش کنم به یمن حول حالنا...نشد
|
|
|
|
|
با هیچکسم مهر و وفا نیست...چه قابل
از خاک دلم آن همه مهری که تو کشتی
|
|
|
|
|
من شادِ مبهم بودنم را دوست دارم
پیراهن ِ تنهاییم را دوست دارم
|
|
|
|
|
تا که خواستم لحظه ای کمتر بیندیشم به تو
چون انار قلبم دهن وا کرد:"یلدا شد" تمام
|
|
|
|
|
چند شب شمعی برای دیگران هستی ولی
عاقبت یک روز خاموش می شوی قول می دهم
|
|
|
|
|
باید از میوه ی ممنوع بریدن فهمید
عشق سیبی ست که از دور فقط باید دید
|
|
|
|
|
در مدحِ رخِ ماهِ تو باید که بگویم
هم دردسرِ ما شده هم باب دل ماست
|
|
|
|
|
به سردی٘ت سوگند که ویرانه ام
ببوس بوسه ات حکم آبادیه
|
|
|
|
|
در جهانی که همه قهقهه ها اجباریست
من به لبخند پر از غصه قناعت کردم
|
|
|
|
|
رفت آن ستاره ای که می گفت نمی رود
|
|
|
|
|
هر روز از خوبی من ساده بد شدی
اما من از بدی تو ساده رد شدم
|
|
|
|
|
گفتی که سینه ام شده آشیانه ات
اکنون می روی که بی خانه ام کنی؟
|
|
|
|
|
اکنون منم درگیر این هفت سین پر آلایشم
|
|
|
|
|
آنچیز که من در پی آنم ، تو آنی
|
|
|
|
|
تو هوایت همه عشق است تویی فصل خزان
تو که آرامش این قلب پر آشوب منی
|
|
|
|
|
برافشانی تو گیسویت بتابانی به مه رویت
به مکتب درس طنازی مه از دم بری بانو
|
|
|
|
|
در حول مدار عشق چندیست دوران دارم
|
|
|