سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 22 دی 1403
  • تشكيل شوراي انقلاب به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1357 هـ ش
12 رجب 1446
    Saturday 11 Jan 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      گرچه باغ من از درخت تهی ست در سرم فکر کاشتن دارم شعر را، عشق را، مکاشفه را همه را از نداشتن دارم...یاسر قنبرلو

      شنبه ۲۲ دی

      مثنوی گرگنامه ( فصل سوم )

      شعری از

      امیرعباس معینی(بیت الاسرار)

      از دفتر بیت الاسرار نوع شعر مثنوی

      ارسال شده در تاریخ دیروز شماره ثبت ۱۳۵۰۵۹
        بازدید : ۳   |    نظرات : ۰

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر امیرعباس معینی(بیت الاسرار)
      آخرین اشعار ناب امیرعباس معینی(بیت الاسرار)

      بزنم برگی دگر تا که شود بازی در 
      تا همه بازی دهرش نگری باری گر 
       
      قوچ و میشان همه در سردر آن بام جهان 
      بره ها غره به خود زیر کهان بام زمان 

      میش و میشک بر همان صخره دوان
      میشکش لایه دوان با همه جان خاره روان 

      مادرش باز بگفتش که کنون گوش فرا بره من 
      لعبتم باز بیانداز چو آویزه به گوش نوبه من

      جهشی بر سر صخره بده آن پای خودت
      تابی از زیر سُمت باز نگه پای چپت 

      سر به بالا بنگر سایه ای از کوه بلند 
      تا بمانی تو دگر ایمِن از آن روح بلند 

      بنشان قعر دو عالم که شود روی زمین
      تیری از سوی دو آدم که نشان روی کمین 

      به جهان در بشود تیر رها از بندی 
      تو بمان در بر صخره نشوی در عمدی

      بنشان تیغیه ی مهتاب ز سَرْ از شاخت 
      برو در مهلکه تاریکْ نمان در آفت

      آنچه در پشت سرت بود نگه باز مدار
      چست و چابک به نگاهی ز سر از ناز مدار 

      آنچنان بر جهتی باش روی در بادی 
      برو آن  قسمت از آن کوه که در آن شادی
       
       
      صبح روزی که در آیینه ی برکه بروی 
      ساعت صبح و دم شب که به برکه بجهی 

      سُم نگهدار به اصناف و نگه کن به طرف 
      گر که گرگی و ددی نیش به مانند صدف 

      تو دگر آب ز افکار و دل و کام خودت بیرون کن 
      بجه و پای به اطرافْ سرِ کوهْ خودت حیران کن

      به سرْ آن کوه بلند تا که توانی بدوان 
      تو نمان جان خودت از دد و دندان برهان

      به نمایش ننگر روی علف  بر بادی 
      به طرف سوی نسیمی نروی در خاکی
       
      این دگر برکه ببیند همه ی عالم دهر 
      آب برکه برود روز و شب از عالم بحر

      ادامه دارد...
      امیرعباس معینی ( بیت الاسرار )
      ۰
      اشتراک گذاری این شعر
      ۱ شاعر این شعر را خوانده اند

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      2