چهارشنبه ۲۸ آذر
|
دفاتر شعر حسن مصطفایی دهنوی
آخرین اشعار ناب حسن مصطفایی دهنوی
|
« مار دو سر »
اين چه جنگي است،كه بر گِـرد بشر مي بينم
بر تمام بشـر اين جنگ ، خطر مي بينم
ورطه ي جنگ به دنيا،چه عجب پُر خطر است
دَمبدم ورطه ي آن ، پُـر زِ ضرر مي بينم
دانش آموز بشـر ، دانـشي آورد زِ نـو
سـر بـي دانش آن ، كله ي خر مي بينم
عجب اين است،كه جنگ همه بر سودس و پول
سود و پول همه را ، من به هدر مي بينم
جنگ با توپ و تفنگ است و زِ خمپاره و مين
از همين ها ، همه جا زير و زِ بـر مي بينم
نوجوانـي به در حنجله ي صلح نـگفت :
عروس جنگ ، در آن حنجله نـر مي بينم
اختلافـي بـه ميـان آمـده از معتقـدات
زِ اختلافش جهان را،همه پُر شور وشرر مي بينم
حرف دينداري ودين هست،ولي دين به كجاس
رزق دينـدار ، من از خون جگـر مي بينم
جنگ دنيا ،كه چنين حلقه زدس دور همه
زهر اين جنگ ،چو يك مار دو سر مي بينم
آفت خرمن ملت بُوَد اين جنگ و جدال
ملت اَر بـي خبرس ، من زِ خبـر مي بينم
مادري نيست ،كه طفلي نـفرستاده به جنگ
در فراقـش2 همه را ديده ي تـر مي بينم
داد و فرياد بلند از دو وَرس3 بر سر جنگ
خطر جنگ ، من از بهـر دو وَر مي بينم
جنگ بر دين نَـبُوَد ، جنگ به دنيا بُوَد اين
گر بـپيچن به همش ، دين به در مي بينم
جنگ تحميلي است ، اين ره دنيا سـر ما
راوي اش از ره بحرين و قطر مي بينم
ماتم اينجاس ، كه رأي همه باشد ره جنگ
راهش اين نيست و از ديد بصـر مي بينم
رأي صاحب نظران،در همه جا صلح و صفاس
جنگجويان را ، بي خبر از اهل نظر مي بينم
آدم بي خرد از جنگ كسي خسته نـشد
گـر خِـرد در ره جنگ است ، هنر مي بينم
دُر و گوهر چو بهم خورده شود ، خُرد شود
شيشه ي سالم ، بهتـر زِ گوهر مي بينم
مردم از بهر چه مي جنگن و منزلگهشان
كامسرايي4 كه آن را به دو در مي بينم
داد و فرياد وطن سوختگان را من از آن
آتش موشكي ، مردم بي دين و بصر مي بينم
خرمين شهرس و اهوازس و مشكين شهر است
از همه سوختگان ، سوخته تـر مي بينم
شورويها به همين جنگ ،كنند فتنه و فوت
آمريكا و رُم ،به همين جنگ گذر مي بينم
دو سر جنگ،كه از شرقس و غرب است به ما
اينچنين جنگ ،چو يك تيغ دو سر مي بينم
داد و فـرياد از اين گـردشِ ايام مـكن
داد و فرياد تو را ، بي سود و ثمر مي بينم
فـرّ5 اين جنگ زِ دين است ، نه فرمان نبرد
پسـران ، گوش به فرمـان پـدر مي بينم
فتح اين جنگ ،زِ خلاق به هـر وقت سحر
فتح اين جنگ ، در آن اشك سحر مي بينم
خاك ايرانـس و آن ملت و آن خاك عراق
از همين جنگ ميان ، خاك به سـر مي بينم
عارفـي گفـت : بـرادر ره تدبيـر بـجـو
گفتم: آن راه نـجُستم ، نه اثـر مي بينم
خلق ايرانـن و آن خلق حجاز ، همچو پسر
دين اين هـر دو پسـر ، دين پدر مي بينم
دين به فرماندهي ، يك نفـر آمد به ميان
من به فرمان هـزار و يك نفـر مي بينم
دين و آيينه ي دين ، از ره صلحس به صفا
از ره جنگ در آن ، زنگ كدر مي بينم
رأي من اين بود ،هر كس كه خيانت بكند
راه آن را به يقين ، سوي سقـر2 مي بينم
فتح اين جنگ ، گر از ما نـشود واي به ما
حد ايران همه جا ، بي حد و مَـر3 مي بينم
با وقار است ،كسي كز ره دين صلح كند
چهره ي سبـزش و درياي خزر مي بينم
اي خـدا گـر تو عنايت بـكني ،بـر سر ما
سـرِ صدام لعيـن ، زيـر تبـر مي بينم
بارك الله! حسن اين شعر تو بسيار نكوست
من همين شعر تو را ، مثل شكر مي بينم
٭٭٭
1- اگر 2- دوري- جدايي 3- دو طرف 4- كاروانسرا 5- شكوه
1- زنگار - چركي 2- دوزخ 3- حد و مرز
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
حماسی و زیبا بود