یاد آوری

 هر سال در این روز که میشود
 یادی از تو میکنم
آنهم آنقدر آرام که نه کسی از آن بویی ببرد و نه آنکه برایم زود بگذرد
میگذارم آرام و بی دق دقه در من جریان پیدا کند
دوباره از نو دل بدهم
دوباره جان بگیرم
بال بزنم و دوباره عاشق شوم
دلم را برای چند لحظه ی کوتاه هم که شده رها کنم
کمی آزادی یواشکی آنهم گه گاهی عیب نیست
میگذارم دوباره به تو دل بدهد
تمام خاطراتت را مرور کند
تا آن لحظه...
به اینجا که میرسد
نمیدانم چ میشود
باز مثل همان موقع زمان کندتر میشود
هوا سنگین تر میشود
دست هایم پاهایم تنم مثل سنگ سخت و سرد و بی روح میشود
فقط فقط تپش های دردناک و دردناکتر قلبم یاد آور میشود که دیگر تمام شد بیدار شو...