سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        معلم

        شعری از

        سید هادی سماوی (هدایت گر آسمانی)

        از دفتر شعرناب نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۱ ۱۳:۱۵ شماره ثبت ۶۶۳۲
          بازدید : ۲۲۴۶   |    نظرات : ۱۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سید هادی سماوی (هدایت گر آسمانی)
        آخرین اشعار ناب سید هادی سماوی (هدایت گر آسمانی)

        با سلام خدمت همه ی اساتید
        اینجانب سید هادی سماوی (هدایت گر آسمانی) شعری را که به ران ملخی می ماند به حضرت سلیمانیتان تقدیم میدارم و بدینوسیله روز معلم را تبریک می گویم. با این که خود چندی است به این کسوت الهی مفتخرم خود را خاک پای همه معلمان دنیا می دانم.البته بیشتر آنان که عشق را ترویج می کنند تا علم را...

        معلم

        در باز شد

        وَ عطر گلِ عشق در هوا

        مانند ذهن بی کس من پخش شد به ناز

        در باز شد

         معلمِ کم جان ز غصه ها

        با بار حلم و بی خبری از دروغ و آز

        با شوق دل که عشق شهادت دهد به آن

        با راست قامتی که دگرهیچ از آن نماند!

        با یک تنی که دگر تن نبود و بس

        با سرعتی که کِبر هم از بیخ او گذشت

        با ظلم بی حدی که زمان هدیه داده بود

        با محنتی که سایه ی او هم چروک بود

        آرام و بی صدا به روی ما لبی گشود:

        لبخند زد بسی سرد و دردناک

        گویی هزار غصه به دل داده بود جا

        شاگرد تنبلی که اواخر نشسته بود

        دستی به زیر چانه نمود و به آه گفت

        آقا اجازه، پرسش امروز با من است

        از خنده ات بگو که چرا تلخ و بی صداست؟

        آهی کشید

        دلش پر ز غصه بود

        چیزی نگفت تبسم دوباره کرد

        با آن که روز قبل هزاران نگفته داشت

        بی حرفی تمام به رخساره اش نشست

        گفتا که هیچ، درد کمر می کند نوا

        با ساعتی نشستنِ آرام و هم سکون

        با دیدن گلی که ز رخسارتان نماست

        آرام می شوم، و دوباره به خنده ام

        شادی و شور آید و هم قوّتِ صدا

        از این کلام عشق برآشفته شد دلم

        رنگ ریا چو زد به بهار کلام خود.

        قامت قیام کردم و بی صبر گفتمی

        آقا اجازه! گفته ی مولا علی چه شد؟

        آنگه که گفت هر چه پسندی برای خود

        بر دیگران پسند،که این است راه راست.

        گفتا بلی، درست، همین را بگفتمی

        آیا خطا نمود معلم از این کلام؟

        گفتم بلی به دیده هویدا که این شده

        علم و عمل به روز فتاده زهم جدا

        دیروز با صدای رسا گفته ای دروغ

        منع تمام رحمت ایزد به ماسواست

        امروز با صدای گرفته وَ شرمسار

        خود از دروغ می طلبی یاری و وفا

        گر این دروغ بر تو دهد راحت و رها

        پس منع من مکن که به من نیز این سزاست    

        چندی نمود سرفه که گوید دمی کلام

        گفتم خموش راحتِ این جان بی بها

        بنشین دوباره کذب نخواهم ز تو شنید

        گویم حقیقت تو و آن رنج بی بدیل

        جان دلم، تو محرم هر راز این دلی

        ای تیغ ابرویت بشود تیر بر دلم

        ای قامتت کمان ز ندانستنی چو من

        جهل است آنچه تو را در به در نمود

        از غصه منی  کمرت دردمند شد

        این ظلم بی حدی است که گویم عزیز من

        شغل تو شغل جمله رسولان ایزدی است

        این گونه حق نمک می کنم ادا

        شغل تو مشغله ی اول خداست

        آنجا که در حضور ملائک و آن لعین

        تعلیم خلق کرد و خود ساخت این بنا

        ای نازنین معلم و ای بی دریغ رنج

        عادت به عشق در نگهت موج میزند

        تو عاشقی و عشق فدای سرت شود.

        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        علی کارگر( پیرو)
        دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۶ ۱۷:۲۱
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        چه زیباست شغل معلمی که کسوت انبیاست
        و مگر میشود معم و استاد عزیزی چنین زیبا نسراید خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمعه ۱۸ تير ۱۴۰۰ ۱۵:۲۹
        خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        9