جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
آخرین اشعار ناب بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
|
(سحر)
هنگامه ی طوفان وبلا
درسحراست
مطلع صبح که رسد
جان خورشیدجهان
درخطراست
شب غریب
ازخدعه ی خناس های پرفریب
شب گوییاازهجرت خورشیدحق
بی خبراست
ماه وانجم بی فروغ
درمانده انددرگوشه ای
بوی غربت می دهد
کوچه های خاکی وکهنه ی کوفه
اهرمن باناکثین اندرخفا
نقشه هادارندبه سر
بهرعزیزمصطفی
تا
بشکنندآینه ی ذات خدا
هستی امشب بغض کرده
خلق پریشان .درمانده ودربدراست
جهان این دم پیر وبی ثمراست
فرشته نالان وخونین جگراست
دردل افتاده
وقت وقت سفراست
خورشیدجهان
شایددلتنگ همسراست
محراب سبزنماز
فردارنگ احمراست
عالم به عزای عظمای شاه جهان
علی حیدراست
بعدعلی عدالت کوروکراست
هستی ازنادیدنش تاابد
بی پدراست...
درآستانه ی ایام حزن واندوه ضربت خوردن خورشیدعدالت وشاه جوانمردان امیرالمومنین علی ع درسحرگاه نوزده هم ماه مبارک رمضان بدست جاهل روسیاه عالم ابن ملجم لعنت اله علیه بنده ی حقیر این ایام را به پیشگاه صاحب زمان عج وتمامی شیفتگان ورهروان مولا علی ع تسلیت عرض می نمایم
بهاالدین داودپور.بامداد
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بجا و زیباست
ایام تسلیت
نماز روزه ها قبول
التماس دعای مخصوص دارم