جمعه ۲ آذر
|
آخرین اشعار ناب ساناز هموطن
|
بانو ...
عشق که ترس ندارد ،
همواره میگریزی از جنون عشق من !
اسب تک شاخت را زین کرده ای ،
به فرار پروازش میدهی !
به کجا بانو؟
میخواهی اب شوی به زمین بروی ؟
من افتاب میشوم ،
تو را از دل زمین به اسمانم میاورم !
ابر شوی به هوا بروی؟
من آن باد عاشقم
که میپیچم به دور پیکرت ؛
ریز ریز میبوسم و میبویم تن خیست را ...
فریاد میزنی به رهاییت از آغوشم !
رعد میشوی ؛
میخواهی بسوزانیم !
چرا ارام نمیگیری ابرک نا ارام من !؟
بانو عشق جنون میاورد ...
محکم تر میپیچم با طوفان وجودم
به دور پیکر سردت !
باز هم فرار ...؟!!
باران میشوی ؛
که ازتن پر شهوت من دور شوی ؟
باشد بانو ؛
ماه میشوم شب هنگام ،
من میدانم و جزر و مدی با تن تو ...!!
|
نقدها و نظرات
|
سلام و عرض ادب مهربانو زیبایی حضور سبز و پر مهر شماست مهرتان مانا لطفتان مستدام | |
|
درود بزرگوار سپاس از حضورتان | |
|
سلام بزرگوار ممنون از حضور پر مهرتان | |
|
سلام و درود بزرگوار ممنون از حضور پر مهرتان برقرار باشید | |
|
سلام بزرگوار سپاسگزارم برقرار باشید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سلام بانوی عزیزم
بسیارزیباست