اگر با این مرگ بی درد درد بکشم تقصیر توست
اگر خوشبخت شوم
و تو را از یاد ببرم تقصیر توست
اگر این تقدیر شوم
مرا با خودش به اشک ببرد
و در هیاهویش گم شوم تقصیر توست
اگر صدای خنده ام گوش فلک را کر کند
یا آرزوهای من تبدیل به گردنبند طلایی بشود تقصیر توست
اگر گریه ام انحنای خمیده ای زیر ابرو شود تقصیر توست
اگر بمیرم و خاکسترم بوی تو ندهد......
آه
من هم مقصرم
اگر سکوت ها و لبخندهای تلخ تو ثانیه ای از ذهن من نگذرد
تقصیر من است
اگر های و هوی زمانه شعر را از من بگیرد
اگر قهقهه های دخترانه ام
تبدیل به پرگویی زنانه شود
تقصیر من است
من و تو هر دو مقصریم
به اندازه ی یک سفر که بی هم رفتیم
و طوفان که جدایمان کرد
اصلا تقصیر باد است که می وزد
تقصیر موج است که می خروشد
تقصیر «همه» است که بی هم
می نویسیم.
بی هم می خوانیم.
بی هم ...
#مرضیه_سادات_هاشمی
#و ادامه ای بر ایران قدیم
چقدر حیا ریخته اند
پشت یک برقع مرگِ آبی
جایی که بودا هم
محکوم میشود
به بت پرستی
پشت چند سد بزرگ
که بندامیر شده اند
و سیر قبل ازمیلاد من
سال ها بعد از تولد مسیح است
ورس ورس می خوانم
سرود زنان پاک تر از آب را
و نان های در تنور
که گنج تر از گنج قارونند.
.مرضیه_سادات_هاشمی
آوای دلتان شاد