پنجشنبه ۲۹ آذر
|
آخرین اشعار ناب محمد حسن ایوبی
|
خواب افسانه شد و
آرزو ویرانه. . .
این ها درد که نیست. . .
آه از داد دل دیوانه. . .
خواب افسانه شد و. . .
تاب خوردیم ز شب. . .
روی بند بند تاریکی و مه
بند های منجمد از سردی و سوز زمان. . .
خوووف؛ از این همه تاریکی نیست. . .
خوف یعنی خفتنی در کار نیست. ..!!!
دل دیوانه و مغزی مملو. . .
من بخوابم این جهان میمیرد. . .
مینویسم از پس پرده و راز. . .
تو اگر میخواهی. . .
تو اگر میخواهی خواب شوی. . .
گوش هایت را بگیر. . .
نغمه ای هست بسی گوش خراش. . .
گاه میگویم؛
شاید دل خراش. . .
تو کجایی ای دوست. . .
در میان کوچه های مغزم
خانه ای کوچک و بی غم داری. . .
در کنار شهروندان دگر. . .
من به جای همه مردم بیدار
و به جای همه غم میخوارم. . .
که شدم راوی شب. . .
قصه ی "شادزیان بی خرد" . .
قصه ای از دفتر تنهایی ام. . .
قصه را میخوانی. . .
اندکی میدانی. . .
بسیار از من جا میمانی. . .
شریان ها در سر میسازم. . .
خانه ها را هم سست. . .
مردمانی که تلمبار شدند. . .
پی تکرار زوال خانه ها. . .
شهر من هرگز ندارد معمار
زیر آوار پر از انسان است. . .
این همه بی خوابی. . .
این همه واکاوی در شب تار. . .
از صداهای مهیب تخریب. . .
و صدای خنده های پوچ است. . .
و مهم تر این که. . .
زیر آوار پر از انسان است. . .!!!
#محمدحسن_ایوبی
۱۳۹۶/۵/۲
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و رود خدمت شما بزرگوار سپاس از حضور و نظرتان | |
|
سلام جناب رفیعی عزیز و بزرگوار منت نهادید سپاسگزارم🌹🌹🌹🌹 | |
|
سلام سپاس از حضور شما | |
|
سلام جناب پارکی بزرگوار سپاس از لطف و نظرتان | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و شورانگیز بود