سلام و درود
جناب دژاگه عزیز
برادر خوب ومهربانم
دست پرمهرتونو به گرمی میفشارم
وقدردانم این محبتتون هستم
بنده همیشه مشتاق این صفحه ی رنگین نقد
بوده و هستم
برادرم خوبم
هرجا که پاش افتاده بنده گفته ام
من اصلن دستی در کار وزن و عروض و قافیه و ردیف ندارم یعنی بلد نیستم
اما خیلی علاقه دارم بیاموزم
بنابراین مینویسم تا از فرهیختگانی
مثل شما و سایر عزیزان و اساتید حاضر
رفع ایراد کنم و کسب هنر
زیبا اندیش گرامی هرچه گفتی باجان ودل خریدارم و بازهم میگویم که قدردان این لطف شما هستم
این سروده
بیت اول تو زبونم میچرخید و داشتم زمزمه کنان میخوندمش که شروع کردم همینطور به نوشتن و ادامه دادن و اصلا هم توجهی به ویرایش و این چیزا نکردم
ویه چیزی رو هم باید اعتراف کنم که همیشه همینطور هستم
نه تنها این شعر بلکه تمام نوشته هامو بدون اینکه وقت بگذارم و جم وجورتر بنویسم...
تا ازفکر به زبونم نرسیده میچسبونم به دیوار
اما دیگه تصمیم میگیرم این خصلتم رو بزارم کنار
خلاصه ببخشین اگه آزرده کردم نگاهتونو
و ممنونم از نکاتی که امروز به من آموختین
دستمریزاد
تغییراتی رو دادم ممنون میشم نظربدید
دل شده دیوانه ی چشمان تو
غم نشسته بیتو در کنعان تو
ای عزیزم یوسفم دوری زمن
می رسدروزی شوم مهمان تو !؟
میشود زیبا بهشتی جای من
گر بیافتم گوشه ی زندان تو
پر شده سیلوی دل از بذر تو
مهربانا دل شود قربان تو
خوشه ی عشقت نخشکد در دلم
چونکه می بارد هنوز باران تو
ای قرار جان و دل محبوب دل
کی به آخر می رسد هجران تو
بوی یاس و یاسمن داری به تن
دل..بری ..حتی وزد طوفان تو
سوز و سردم میشود هر فصل من
می کشد آخر مرا بوران تو
بیت بیت هر غزل دارم به سر
من فقط دلتنگی و طغیان تو
بیتو دنیایم شده آشفتگی
کی میایی سر برد سامان تو
تو طبیب این دل بیمارمی
می پسندم درد و هم درمان تو
بی قراری ام نباشد دست خود
دل ز عالم می برد چشمان تو
.
بسیار زیبا و دلنشین بود