پنجشنبه ۲۹ آذر
|
آخرین اشعار ناب محمد حسن ایوبی
|
همگی در خوابند
همگی در رویا
چه کسی بیدار است؟
همه عالم به فنا
رخت انسان به خطا پوشید تن های شما؟
یا همه در خوابند؟
چه کسی میشنود درد مرا
این چه دردیست که تا میگویم. . .
همه خواب آلوده تر. . .
همه باز آلوده تر. . .
آنچنان میخوابند. . .
که نه انگار کسی بیدار است؟
که نه انگار من آن بیمارم
که امیدم به بنی آدم و اعضای تنی. . .
در دلم میمیرد!
تو کجایی آدم اشرف خلق؟!
تو کجایی ای نماینده ی رب؟
تو دمی از دم بالا بودی. . .
راست میگویند از گذشته ها. . .
روزگاری همه یکدل بودند. . .
و کجایند خوبان زمان. . .؟
آسمان نگاه سنگینی به آدم دارد. . .
این زمین و این زمان در طلب انسان است!
این جهان بسیار آدم دارد. . .
میخورند و میبرند و میروند. . .
ولی این زمین،
آرزوی انسان دارد. . .
این جهانی که مرا میبیند
شرمسار از عمل ماست که رو میگیرد. . .
بازتابی میشود از دل ما. . .
بد ما میگیرد،سر ما میریزد
تا بدانی که دل پر خون من. . .
هرگز از دشنه ی دنیا نخراشید و نمرد. . .
دلم از آدم دنیا خون است. . .
که چرا درد دلم را نشنید. . .
که چرا سینه ی خود را نفشرد؟
و منی که هرگز از او لایق این نیستم. . .
گر چه من پاسخ نیکی،از خدا میگیرم. . .
*از خدایی که در این نزدیکیست
شهرهای بی عبور و بی چراغ. . .
چهره های پر غبار. . .
سردی مزمن این پس کوچه ها. . .
مردمان کر و کور. . .
هیچکس!
هیچ چیز،مانع ما ها نشود. . .
از در خانه ی ما. . .کس،بی امید و محزون نرود!
ما گلی میکاریم. . .
بذر ها میپاشیم. . .
روی چهره،خاک و لب. . .
روز وشب بیداریم. . .
گوشمان منتظر درد تو است. . .
و سعادت یعنی. . .
راه درمان تو در دستان ماست. . .!
بی تفاوت ننشینم به دمی. . .
آدمی،همگام با دنیا نباش. . .
رسم سردی دارد این دنیای تنگ. . .
تو بمان انسان عالم تاب شو. . .
و اگر همچون هوای شهر. . .
با سکوت و سرما میروی. . .
از تمام هدف خلقت خود،جا میزنی. . .
برو،اما دل بکن. . .
دل بکن از روی خوب سکه ها. . .
دل بکن از دیدن دوباره ی آفتاب شهر. . .
از تمام کاینات. . .
این جهان و آن جهان!
چون زمانی که همه غرق در این آفتابند. . .
تو ز فرط اشک تنهایی نابینایی. . .
لحظه هر لحظه که تو میخوانی. . .
چه کسی بیدار است. . .؟همگی در خوابند؟
. . .مثل من میمانی!
و صد افسوس نمیبینی کنون. . .
همگی بیدارند.
و کسی که شانه خالی کرد از انسانیت. . .
مثل تو بیمار است!!
"محمدحسن ایوبی"
1396/3/17
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و درود بزرگوار منت نهادید | |
|
سلام دوست عزیز و هنرمندم. . . من هم متقابلا خوشحالم که به جمع امثال شما بزرگواران برگشتم. . . نظر لطفت رو در مورد شعر خواندم. . .موید باشی! | |
|
سلام بزرگوار شاعر. . .منت نهادید. . .نظر لطف شما را نسبت به شعر خواندم. . . در مورد زیاد بودن شعر باید اعتراف کنم که جدیدا شعر هایم پایان پیدا نمیکنند و ناخودآگاه هنگام نوشتن بر بیت های آن افزوده میشود. . .سپاس که خواندید | |
|
بانو ناصری عزیز و بزرگوار منت نهادید. . . این نظر لطف شماست موید باشید | |
|
سپاس که خواندید | |
|
سلام و درود بزرگ شاعر فرهیخته وعزیز. . . این حجم از لطف را نمیدانم چه جوابی دهم. با تمرین و ممارست همه پیروز و موفقند و من هم میکوشم که همانطور که شما گفتید باشم استادم امیدوارم به عنوان میهمانی کوچک از شما ارجمند بهره کافی ببرم | |
|
سلام و درود جناب احمد زاده عزیز منت نهادید | |
|
سلام جناب پارکی بزرگوار منت نهادید جناب! | |
|
سلام خوش آمدید بانو سلطانی. . . نظر لطفتان را برایم نوشتید. . .سپاس | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.