یاران بهتر از جانم
در عالم کودکی چه رویاهایی داشتیم
دنیای کوچک و بی آلایش
دوستان در کنارهم
شاد و بی کینه
رها می شدیم در دشت های دوستی
سبز و سبزتر
به دنبال عشق های ساده و قشنگ
بازی های کودکانه
تفنگ بازی ُ حمله به دشمن فرضی
چه خوب ادای بزرگان را در می آوردیم
دوستان همه شاد و بی کینه
مهربانی سید را سبد سبد جمع کردیم
آواره وتشنه دوستی بودیم
با باقر وداریوش ونوید دنیای مردانه ای داشتیم
دنیای تجربه و خیال انگیز
با عین اله و فتح اله ، عارف ، بهمن چه روزگاری داشیم
همواره ناتمام ُ تشنه دوستی بودم
از سادگی اسمعلی و از وفای چهار فصلش
یاران
با حوصله تمام حرف های مرا می چیدند
من بحث آفتاب را در روی سن نمایش پهن کردم
شهریار و بهلول چه زود از ییلاقمان کوچ کردند
ملکعلی . صادق . اردشیر
در نوجوانی به شهادت لبخند زدند
و سهم مساوی برداشتند
بال گرفته و در افق نا پدید شدند
و خدا من تنها شدم
ساکنان فصل دوستی کجایند
شما در نوجوانی مردان مردغیرت را معنا کردید
ما به خیال خود بزرگ
افسوس حقیر و حقیرتر
از خود لحظه ای خجالت کشیدم
ومن حسود نبودم
در نقش سپیدار ، نام آنها
آزاد و سرفراز
پرشور بلند ، هر لحظه در تلاش
دیدارتان ترنم باران
بدرود یاران
چه شکوه در گروه سرود سرودید
یادت هست گفتی
امراه از فصول درد ها سبک گذر کن
اهل کدام ساحل عشقی
ای قاصد محبت باران
رفتی
هنوز حرفهایت را تکرار می کنم
و من همچنان اشک می ریزم
دایان گلیم یولا سالیم
خوش گونومده سنن گئدی
محمد شمس باروق
ایام تسلیت