این مشق را که الهام و خط سیر اولیه آن را مدیون شعری زیبا از خانم ارجمند هستم با احترام تقدیم می کنم به خواهر خوبم «هدیه ارجمند »
روزگاری شکست مرز میان
شد دوکوهه برای ما سبلان
آن طرف سیل تانک و اژدر بود
اینطرف سد سینه ی پدران
آرش آن شیر نوجوان آمد
که نماید نوار مرزی عیان
آرشی که نشان مردی داشت
بازوانی به قدر شیر ژیان
آرشی با سلاح یا مولا
روبروی ستاد کل جهان
آرشی که چو سرو بالا بود
که کمان کرد قد پیر و جوان
گفت «ادرکنی» و کشید کمان
تا شنید اسم رمز «مهدی جان»
همه دیدند تیر آرش را -
که وجود خودش درون کمان
آرش افتاد و مرز پیدا شد
خطی از خون نوشت :«ای ایران»
****
کاش می شد کمی شوید پیدا !
منتظر مانده است مادرتان
بعد سی سال بی خبر بودن
کم نگشته امید همسرتان
کاش خطی به دست خط شما
می رساندم به دست دخترتان
دختری که پس از شما آمد
دختری که ندیده پیکرتان
دختری که کنار قاب عکس
سالها بوده در برابرتان
دختری که خودش شده مادر.
نوه دارید می شه باورتان؟
کاش می شد پلاک گردن را …
یا که یک نامه لای دفترتان….