سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        (( دست هایی پشت پرده ... ))

        شعری از

        محمد ابراهیم جاذب نیکو(جاذب)

        از دفتر با زبان مادری گفتم بیا نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۶ ۰۰:۳۶ شماره ثبت ۵۵۸۱۳
          بازدید : ۱۲۳۴   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمد ابراهیم جاذب نیکو(جاذب)
        آخرین اشعار ناب محمد ابراهیم جاذب نیکو(جاذب)

        ((  دست هایی پشت پرده ...  ))
         
        از همـان روزی که پـرواز و  پریـدن باب شـد
         بال  را ، از کِتـف هر  پروانـه چیـدن باب شـد
         
        پا به پـای حضـرت هابیـل رفتـن ، خوب بـود
        تـا کـه بـا قابیلیـان هم سو دویدن باب شـد
         
        آسـمان هم لاجـوردی بوده تـا  نفـرینِ نـوح
        بعد از ان پاشـید و بیش از حد چکیدن ، باب شد
         
        در همان روزی که یوسـف را به چـاه  انداختند
        لکّـه ها را دامـنِ گُرگـی کشـیدن بـاب شـد
         
        زندگی کردم ، خـدا را  بنـدگی بـی بَردِگـی 
        تـا فـروش آدم و آدم خـریـدن بـاب شـد
         
        حضرت موسی که در دامان فرعـون جـا گرفـت  
        آب و نان بر سـفره ای از خون  چشیدن باب شـد
         
        از همان وقتی که عیسی مُرده ای را زنـده کرد
        کینـه ها را زنده کردن بـا دمیـدن باب شـد !
         
        جـانِ ابراهیـم  را آتش گلسـتان شـد ولـی
        در میـان شـعله ها سُـکنا گزیـدن باب شـد !
         
        شد خیـانت در امانت  با محّـمد(ص) ریشـه کن
        بعـد از او عِترت کُشـی با سـر بریدن باب شـد
         
        دیدنـی شـد حق ما کوچک تـر از ارزن ولـی
        پول و امـلاکی نجـومی را ندیـدن باب شـد
         
        دست هایی پشت پرده ، کس نمی داند که چیست !
        پس ((شـنیدن کی بُوَد ماننـد دیـدن )) باب شد
         
        کاش می شـد جـاذبِ نیکـو  بگویـد یک نفـس
        پـرده هـا افتـاد و تنهـا ، آرمیـدن   باب شـد
         
        مـن در این جغرافیـا ، تاریـخ می بینـم  ولی
        در غـزل ،  مجنـونِ بی لیلا  شنیـدن باب شـد
         
         (( جاذب نیکـو ))
        یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر، ندای حق سردادند و انسانها را به برابری و مهر ورزی دعوت کردند  ، اما دست هایی پشت پرده ، همیشه و  در اثنای تاریخ ،  بشر را به بیراهه رهنمون کرده است  ... تقدیم به همه ی حقیقیت جویان ...
         
         
        مهربان و حق مدار  باشیم عزیزان
        ۹
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0