جمعه ۲ آذر
|
آخرین اشعار ناب دنیا حریفی
|
و در آن کافه نبود چاره جز عاشق شدنش
و در آن عصر نفهمید که کند حفر دلم گور خودش
و در آن ساعت و لحظه چه شگفتا که کند قانع دلم
و در آن روز جدا شد تنم از جان و دلم
و در آن ثانیه ها چشم و دلم سیر نشد
و در آن شب دلِ من از غمِ او پیر نشد
و در آن سال نفهمید که دلم لایقِ عاشق شدنست
و در آن سال ندانست که من، آماده ی شاعر شدنست
و در آن خنده ی مرموز تو آینده تهی ست
و در آن خنده ی من اوج محقر شدنست
و در آن چشم سیاهت غمِ بی پایان است
و در آن چشم خمارم همه جا زندان است
و در آن کافه نبود چاره جز عاشق شدنش
و در آن عصر نفهمید که کند حفر دلم گور خودش ... ...
دنیــــــــــا حریفــــــــــی بداهه اردیبهشت ۹۶
|
|
نقدها و نظرات
|
درود بر شما | |
|
سپاس از بزرگواری شما | |
|
درود و سپاس | |
|
درود و ممنونم | |
|
ممنونم استاد بزرگوار | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.