سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        نماز

        شعری از

        اسماعیل سعیدی منش

        از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۵ ۲۳:۲۴ شماره ثبت ۵۲۱۲۰
          بازدید : ۶۰۴   |    نظرات : ۲۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر اسماعیل سعیدی منش
        آخرین اشعار ناب اسماعیل سعیدی منش

        سفره را می گستراند دوست
        یک نفر آن دورتر می گویدم برخیز
        وقت پیوند دلت با نور نزدیک است
        وقت شیرین شدن با عشق.
        دست احساسم برای جرعه ای آغوش می لرزد
        می نشینم اندکی در خویش می لولم
        بالشم در گرمی رویای دیشب سوخت
        وقت آغاز است
        می سرایم صورتم را با نسیم آب
        دستهایم را زلال جاری پرواز روشن کرد
        می نشینم پای سفره، شیر می نوشم
        وای شیرین است
         شیرین است
        این عسل این شیر.
        یک سبد تکبیر می نوشم
        دامنم از سهم امروزم چه لبریز است
        ***
        سفره را می گستراند یار
        یک نفر می گویدم برگرد
        خسته از غوغای ظهری داغ
        تشنه از گرمای هرم گرمی بازار
        می روم تا فرصت دیدار
        شیشه را جانم
        برای دیدن ناز نگاهش
        خوب می بارد
        می نشینم پای سفره
        خستگی را دور می ریزم
        نور می بارد درون فرصت جانم
        می گشاید باز آغوشش
        می گشایم باز آغوشم
        دست در امواج ترد گیسوانش عشق می نوشم
        ***
        سفره را می گستراند دوست
        یک نفر از مشرق آغاز می خواند
        یک نفر می گویدم برگرد
        وقت پیوند نگاهم با شب راز است
        وقت آغاز است
        در شکوه آبشار ماه
        تیرگی را دور می ریزم
        می نشینم پای سفره نور می نوشم
        در سکوت انهنای روشن مهتاب
        شیره انگور می نوشم
        عالمی دارد شکوه بزم یار،
                           از شوق رقصیدن.
        ماه نزدیک است
        در بغل می گیردم مهتاب
        دست در آغوش گرم مادرم مهتاب
        نرم می خوابم.
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۵ ۱۹:۲۷
        درود گرامی خندانک
        اسماعیل سعیدی منش
        اسماعیل سعیدی منش
        چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۵ ۰۲:۳۷
        شما همیشه لطف دارید.
        ممنونم.
        ارسال پاسخ
        اسماعیل سعیدی منش
        اسماعیل سعیدی منش
        چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۵ ۰۲:۳۹
        سپاسگذارم بانو.
        لطف دارید
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۵ ۰۷:۲۷
        سلام دوست خوب من
        و افرین بر شمما خندانک خندانک
        اسماعیل سعیدی منش
        اسماعیل سعیدی منش
        چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۵ ۰۲:۴۰
        دلخوشم به دوستی شما.
        شاد باشید.
        ارسال پاسخ
        حسین احسانی فر(منتظر لنگرودی)
        چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۵ ۰۸:۵۴
        درود بر شما بزرگوار
        نیمایی بسیار زیبا و دلنشینی سرودید.
        لذت بردم خندانک خندانک خندانک
        سهوالقلم:انحنا
        اسماعیل سعیدی منش
        اسماعیل سعیدی منش
        چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۵ ۰۲:۴۱
        نظر لطفتان است جناب.
        ممنونم.
        ارسال پاسخ
        محمد ساکی
        چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۵ ۱۵:۲۸
        خیلی زیبا و روحانی ست اثرتان
        درود بر شما خندانک خندانک خندانک
        اسماعیل سعیدی منش
        اسماعیل سعیدی منش
        چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۵ ۰۲:۴۱
        نگاهتان زیباست و دلتان روحانی.
        ممنونم.
        ارسال پاسخ
        علی   صادقی
        چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۵ ۱۹:۲۷
        درودتان باد بزرگوار ...........بسیار عالی ./ خندانک خندانک خندانک
        اسماعیل سعیدی منش
        اسماعیل سعیدی منش
        چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۵ ۰۲:۴۲
        همچنین برادر گرامی.
        سپاسگذارم.
        ارسال پاسخ
        باقر رمزی ( باصر )
        پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۵ ۰۸:۱۳
        می گشاید باز آغوشش
        می گشایم باز آغوشم
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        اسماعیل سعیدی منش
        اسماعیل سعیدی منش
        چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۵ ۰۲:۴۵
        ممنونم دوست عزیزم.
        ارسال پاسخ
        بهارک (دختر پاییز)
        پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۵ ۰۹:۲۵

        ........................( خندانک )..

        درودتان
        استاد بزرگوارم

        سفره را می گستراند دوست
        یک نفر از مشرق آغاز می خواند
        یک نفر می گویدم برگرد
        وقت پیوند نگاهم با شب راز است
        وقت آغاز است

        (نیمایی زیبایی خواندم)
        (احساس ناب شاعرانه شما ستودنیست)
        (زیباست..زیبا.زیبا.زیبا.)

        ..............................( خندانک )...

        اسماعیل سعیدی منش
        اسماعیل سعیدی منش
        چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۵ ۰۲:۴۶
        شرمنده لطف فراوانتان هستم بانو.
        نظر لطف شماست.
        ارسال پاسخ
        چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۵ ۰۵:۱۱
        درود استاد گرامی
        بسیار زیباست
        قلمتان نویسا خندانک خندانک خندانک
        اسماعیل سعیدی منش
        اسماعیل سعیدی منش
        چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۵ ۰۲:۴۰
        پاینده باشیم خانم سایه.
        لطفتان مستدام.
        ارسال پاسخ
        اسماعیل سعیدی منش
        اسماعیل سعیدی منش
        چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۵ ۰۲:۴۷
        سپاس.
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        8