پنجشنبه ۶ دی
یثرب بی مُقام شعری از مرضیه سادات هاشمی
از دفتر پدر دخترها نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۶ آبان ۱۳۹۵ ۲۰:۵۲ شماره ثبت ۵۱۱۶۲
بازدید : ۶۲۸ | نظرات : ۸
|
دفاتر شعر مرضیه سادات هاشمی
آخرین اشعار ناب مرضیه سادات هاشمی
|
ستاره سهیل:
شاه میرود از این اسمان
به زمینی ک نامش پر درد و بلاست
هنوز صدای فریاد عشق در گوشش هست
قهرمانی به نام پدر
معشوق خویش را صدا میزند
کدام سجاده را از می رنگین کرده ای
حالا که ابلیس هوس نماز تو را میکند
و مار حیران شده ای در دستت میپیچاند
و تو بی توجه به زهر تلخش
سبحان ربی اعلی و بحمده میگویی
و میخواهی تو را به فراقش تنبیه نکند
شگفتا تو و فراق
درد عراق
سفر با هم قافیه عشق
ای ساربان کاروان بی ساربان
ای زینت هر چه پرستش هست
ای مست از ساغر درد
تب هایت خوب شده است
بیمار ز خمی قلب
ای ششمین پاک
چهارمین پژواک صدای خدا
خدای من
سی و چهار سال
الله اکبر گفتی و دم نزدی
چه کشیدی
جای زنجیرها هنوز درد میکند؟
ای زین العباد شهر بی عابد شده
ایا ناله های مریدین تو
یا مناجات شاکین
پایانی دارد
یثرب که صدای تو را شنید
مُقامی برایش نماند
معبد پر سوز و گدازت
ویرانه ای بدون شمع شده
حالا کاش جرقه ای نور بتابد
شاید خادمی اطراف ویرانه
صدای مناجات کسی را
کنار ارامکده بشنود
و از خود بپرسد
این جوان عرب کیست
اما تو سلام مرا به او برسان
وبه او بگو
نسل سجاده ها دارد آب کشیده میشود
بگو ایمان فقط اسم پسر است
و خدا فقط برای شفای بیماران است
شب قدر شب حاجت ها شده
آنهم اگر راهی برای اجابتش مانده باشد
بپرس کجاست
که این همه قلب مرده است
برای زیباتر شدن کاخ ها اب چشمه باغ هایشان سرخ شده
به او بگو مگر نه اینکه پروردگار
از خاک هر چه خواست می افریند
پس کجایند یاران
مگر نه که نامه رسان عشق
فقط نام تو را در سرخ کده شنید
و بیهوش گشت
به او سلام برسان
سلامی از جنس دلتنگی
برای فردایی ک هنوز نیامده
شاید ادینه ای خوش اقبال
در میان ما گم شده
تو او را میشناسی
صدایش کن..
ما که صدا در حنجره مان خشکیده
ودست هایمان را به زنجیر عزازیل گره زده اند
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.