فراموشی

فراموشی بگیرم کاش از این احساس درداگین
از این عطری که دنیای دلم را میکند تزیین
-هجوم خاطراتی که ز دنیایم غبار انداخت
سحرتا شام میبارد که یادت را کند تامین
فراموشی بگیرم تا تو از دستم رها گردی
تویی که چشم بستی ساده بر این عاشق غمگین
چه  عالی بود اگر میشد به دل برنامه ریزی داد
چرا فرمان نمی گیرد دلم مانند یک ماشین؟!
فراموشی نمیگیرم چرا از این همه اندوه
نمیگیرم چرا دل را از این معشوق دل سنگین
فراموشی گرفت او را خیالم از سرش رفته
چه نومیدانه دل کندن از او را میکنم تمرین
چه سرسختانه میجنگم ولی یادش نمی میرد
وفا داری به یادش را جهانی می کند تحسین
بمیرد خاطراتم کاش تا دیگر ندانم که
چه ها آمد به روز من از این محبوب ظلم آیین
چرا تقدیر نا عادل هماهنگم نمیگردد؟
فلک هرگز نوای آرزویم را نگفت آمین!
فراموشی نگیرم نه! ندارم هیچ غیر از عشق
سزد تاوان دهی باجان، از عشق اما کنی تمکین