سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        بقیه ماجرای عشق وعاشقی

        شعری از

        محسن زندی

        از دفتر دفترشعرمحسن زندی نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۴ ۱۶:۴۲ شماره ثبت ۴۵۱۵۰
          بازدید : ۵۲۵   |    نظرات : ۵۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محسن زندی

        قارا تئللرینن    سالدی      کمنده 
        باگیسوان سیاه وزیبایش مرابه کمندانداخت. البته به نظرمن به (تئل)طره هم می گویند
        اوزون   زفلرینن   چکدیردی   بنده
        بازلف درازش مرابه بنده کشید
        عقلیم باشدان گئدی اؤلدوم دیوانه
        عشق اوعقل راازسرم برد(عقلم راگرفت)ومن دیوانه شدم
        یاندیم  عشق  اؤدونا  مثل  پروانه
        ومانندپروانه درآتش عشقش سوختم
        عشقین اؤخون ائیله ویردی سینه مه
        تیرعشق راچنان به سینه ام زد
        یاراسی ایشله دی بوتون ریشه مه
        که زخمش به ریشه وتاروپودم رخنه ونفوذ کرد(ریشه ام راخشکاند)
        بوحالیمی گؤروب گؤزینن گولدی
        وقتی این حالم رادیدباچشمش به طورطنازی به من وشدت عشقم خندید
        اؤدا دوشمه گیمی اؤباخیب بیلدی
        وبه من نگاه کردوعاشق شدنم رافهمید(به آتش عشق افتادنم رادانست)
        گولنده   قاداسی جانیما   دوشدی
        وقتی که به من نگاه کردوخندیددردوبلایش به جانم افتاد
        اورگینین  اؤدی  قلبیمی   بیشدی
        وآتش دلش قلب مرابرید.برای کلمه بیشدی فارسی مناسب پیدانشد
        اونداکی آچیلدی قؤنچا   لبلری
        وقتی که خندید ولبان مثل غنچه اش بازشد
        ویردی منیم اورگیمه خنجری
        احساس کردم که به قلبم ودلم خنجرزد
        گؤزلرینی گوردوم حالیم قاریشدی
        وچشمانش رادیدم وحالم دگرگون شد
        قاشلارینی گوردوم جانیم آلیشدی
        وابروانش رادیدم جانم سوخت ،جانم آتش گرفت
        گوردوم  قلمینن   چکیلیب   قاشلار
        وقتی ابروانش را دیدم احساس کردم که خداوند باقلم خودابروهاراکشیده است
        خدادن رنگ اؤلوب قارا تل ساشلار
        وگیسوانس ازطرف خداوندبه صورت بسیارزیباوسیاه، رنگ آمیزی شده است
        گؤزلره   غیبیدن   سرمه    چکیلیب
        وازغیب به چشمانش سرمه سیاه کشیده اند
        حقدن  کیپریکلری  بیربیر  اکیلیب
        وقادرمتعال ،پلکهارادانه به دانه کاشته است
        یاناقلار قیزاریب  آلماتک   یانار
        وگونه هایش سرخ شده مانند سیب قرمزمی سوزد(نورقرمزمی دهد)
        بوخاقلارآلیشیب نورکیمین چالار
        وزیرچانه اش مانندنورروشنایی داده ومانندبرق می زند.برای کلمه چالارفارسی مناسب پیدانشد
        تئللرین  دارا یب  تؤکوب  اوزینه
        وبه طره اش شانه زده وبه صورتش ریخته
        قاشلاری   یاراشیر  آلا    گؤزینه
        وابروهایش به چشمان شهلاودرشت وبسیارزیبایش میاد
        چانه سی بولور تک نورسالیرجانا
        وچانه اش مثل بلوربه جان،نوروروشنای می دهد
        باخاندا   اورگیم آز قالیر یانا
        وقتی که نگاه میکنم احساس می کنم که دلم ازآتش عشقش می سوزد
        دؤداقلار آچیلان پوستییه بنزر
        وقتی که لبانش بازمی شودمانندپسته خندان می شود
        باخاندا گؤرونور بیر گؤزل منزر
        آنوقت که نگاه می کنم منظره ای زیبا وجالب دیده می شود
        دل آغیزدا گولبرک کیمین دولانیر
        وزبان دردهان مانند گلبرگ می چرخد
        دیشلر بیاز صدف تکین آق یانیر
        ودندانهایش مانند صدف سفید،نورسفید می دهد
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۶:۵۱
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درودددددد
        بسیارزیبا بود
        آفرینهااااااااا بربرادرزیباکلامم خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۹:۵۸
        درود بزرگوار
        سروده بسیار زیبا و دلنشین
        در وصف حضرت عشق خندانک خندانک خندانک خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۴:۳۵
        منتظرم تا ادامه داستان این عشق ...درودتان همکار عزیز خندانک
        با کمی تاخیر سالروز گرامیداشت مربیان امور تربیتی را هم به شما تبریک میگم اگر اشتباه نکرده باشم در این حوزه آموزش وپرورش فعال هستید خندانک
        فريدوني ( شهزاد)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۵:۰۱
        درود
        وحید کاظمی
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۵:۳۰
        خندانک خندانک خندانک
        درود داداش گلم
        یاشاسین
        خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۶:۳۷
        .................. خندانک خندانک خندانک .....................
        چقدر زیبااااا توصیف کردید خندانک خندانک خندانک
        مرحبااااا برادرم خندانک خندانک خندانک
        .................. خندانک خندانک خندانک .....................
        هدیه به اهالی خوب شعر ناب:

        موسی مندلسون آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت. روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی به نام فرمتژه داشت. موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد، ولی فرمتژه از ظاهر و هیکل او منزجر بود. زمانی که قرار شد موسی به شهر خود بازگردد، آخرین شجاعتش را به کار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده کند.
        فرمتژه به حقیقت از زیبایی، به فرشته ها شباهت داشت، ولی ابداً به موسی نگاه نکرد و قلب موسی از اندوه به درد آمد. موسی پس از آن که تلاش فراوان کرد تا صحبت کند، با شرمساری پرسید : آیا می دانید که عقد انسانها در آسمان بسته می شود؟!
        دختر در حالی که هنوز به کف اتاق نگاه می کرد گفت : بله، شما چه عقیده ای دارید؟ موسی گفت: من معتقدم که خداوند در لحظه تولد هر پسری مقرر می کند که او با کدام دختر ازدواج کند. هنگامی که من به دنیا آمدم، عروس آینده ام را به من نشان دادند و خداوند به من گفت: همسر تو گوژپشت خواهد بود!
        درست همان جا و همان موقع من از ته دل فریاد برآوردم و گفتم: خداوندا! گوژپشت بودن برای یک زن فاجعه است. لطفاً آن قوز را به من بده و هر چی زیبایی است به او عطا کن! فرمتژه سرش را بلند کرد و خیره به او نگریست و از تصور چنین واقعه ای بر خود لرزید. او سال های سال همسر فداکار موسی مندلسون بود...
        آرمین اسدزاد (الف)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۸:۰۶
        گؤزلرینی گوردوم حالیم قاریشدی...

        سلام عشقی خندانک
        یاد قدیم انداختیم...
        واسه منم همین شد که دیدم دل رفت...

        چوخ چوخ یاشا خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۵۶
        جناب آقای زندی عزیز، سلام علیکم.
        ...........................................................
        به هیچ وجه قصدم این نیست که ایرادی برشما گرفته باشم........
        چون خیلی زیبا وشاعرانه وصف کرده اید، معشوق را........
        ولی حتماً شنیده اید که:
        (اگربَردیده ی مجنون نِشینی....دراین دُنیا،به جُزلیلی نبینی)...
        گرچه زبانِ شعرتان رانمی دانم وترجمه، هرچند هم که درست انجام شود،کامل نیست...............اغراق درشعر، هنریست که به خوبی هم انجامش داده اید.........امیدوارم ،عاشق بمانید .......گرچه تقدیر ،چیزِ دیگری خواسته است........امّا عاشق بودن نعمتی ست برای شاعر.......
        موفق باشید انشاءا.........
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        نیره ناصری نسب
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۳:۳۶
        درود بر همکار محترم

        وصف زیبایی از یار بود من در ذهنم یک فرشته و یا بالاتر مجسم شد . خیلی عالی و عاشقانه . حالا در این قسمت تمام شد یا ادامه دارد ؟
        سپاس خندانک خندانک خندانک
        حسن علوی
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۳:۴۹
        به به یاشاسین عزیز قردشیمی
        بو اورک یازئسئنا فقط ال چالئب احسنت دیه بیللم
        بو احساسا یتیشماخ سعادت ایستیر کی هر آدامین ایشی دییل
        الله سنی همیشه ساغ و سلامت السین خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        علیرضا کاشی پور محمدی
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۵:۴۱
        خندانک خندانک خندانک
        بابک فغفوری (پور)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۲۳:۰۰
        خندانک خندانک خندانک
        صابرخوشبین صفت
        چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۴ ۱۴:۴۶
        درود ها
        بر شما
        و احساس زیبایتان
        خندانک خندانک خندانک
        مریم صفری
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۱۳
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        دست مریزاد هنرمند ترک زبان
        کاش فرصت بشه من این شعر زیبارو برای مادرم بخونم
        خیلی عالیه
        خندانک خندانک خندانک
        محسن زندی
        جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴ ۰۷:۴۸
        سلام برخانم صفری مهربان
        خواهرمگرمادرعزیزمان ترکی بلداست ؟اگرترکی می داند شهرترکی زیاددارم بفرستم.
        مویدباشید
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        8