سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    باغ متروک

    شعری از

    وحیده پوربافرانی

    از دفتر غزل پاره نوع شعر چهار پاره

    ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۴ ۱۴:۰۸ شماره ثبت ۴۳۸۹۴
      بازدید : ۷۵۲   |    نظرات : ۳۴

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر وحیده پوربافرانی

    پیش تر از محضر اساتید و دوستان بابت اطناب در این شعر عذر میخواهم و ازصبوریشان سپاسگزارم
     
    می نویسم برای دستی که
    از بهارم بنفشه ها را چید
    وسعتش مملو از طراوت بود
    از من اما بهار را دزدید
    می نویسم برای چشمانی
    که پُر از تکه های زر بودند
    مردمک های کهرباییِ شان
    چاه هایی پر از خطر بودند
    می نویسم برای تو بیرحم!
    که از اندوهِ باغ بی خبری
    تندبادی ستمگر و سرکش
    زیر جلد ظریفِ یک بشری
    تا وزیدی به باغِ آغوشم
    هستی از اعتدالِ خود افتاد
    اتفاق بعید و زردِ خزان
    در زمانِ محالِ خود افتاد
    در اَوانِ شکوفگی مردن
    زیر بارِ تگرگْ بختم شد
    سر سپردن به شانه ی طوفان
    طالعِ نحسِ هر درختم شد
    سَروهایم چو بید لرزیدند
    بیدهایم به خاک افتادند
    تک به تک کاج ها صنوبرها
    روی دستم هلاک افتادند
    قامتِ  هر چنار هم خم شد
    خم به ابرو ولی نیاوردی
    با پرستویِ آرزو کوچید
    مردِ بیرحمِ من به نامردی
    غنچه های تبسّمم پژمرد
    نه بهاری نه برگ و باری ماند
    هیچ ابری به حالِ تقدیرِ
    باغ متروک شبنمی نچکاند
    سینه های همیشه سنگِ صبور!
    خسته ام از سکوت، کو تسکین؟
    بشنوید این غزل شکایت را
    شده این بغضْ غدّه ای چرکین
    شده این غصّه غدّه ای وَ هنوز
    چشمِ من بر مسیرِ تو مات است
    کیشِ تو کیشِ مهربانی نیست
    نَقلِ برگشتنت خرافات است
    تو تمامِ جهان من بودی
    به جهان گرچه اعتمادی نیست
    رفته ای در خیال توتک ها
    ردّ پای حضور تو باقیست
    مثل بورانِ استخوان سوزی
    تیغ تیزی به روی زخمم، مَرد!
    سوزِ قهرت مرا تکاند اما
    تبرِ کینه هات خُردم کرد
    ساقه های شکسته را آخر
    چه نیازی به خُرد کردن بود
    تبرت را رها بکن کافیست
    رو بگردانی از منِ مطرود
    روی ذهنِ جوانه ها حتی
    ترسِ کابوسِ رفتنت پیداست
    من چه بودم که زندگی بی من
    در نگاه غریبه ات زیباست؟
    ***
    من چه بودم؟ غبار ناچیزی!
    در حوالیِ ماهِ اندامت
    جزر و مدِّ خلیج من شد آن
    کششِ چشمهایِ بادامت
    من چه بودم؟ شکار دندانگیر!
    که به دامِ بلایِ خود آمد
    گرچه صیاد قابلی بودی
    صید اما به پایِ خود آمد
    مثل آهو، پلنگِ چشمانم
     در کمندِ شکار خود افتاد
    من چه بودم که راحت از چشمِ
    عاشقِ بی قرارِ خود افتاد؟
    ***
    دلفریبی! سراب سر تا پا!
    دشتِ سبزِ نگاهْ خامت شد
    تو که یک سرزمین بی مرزی
    دل تنگم چرا به نامت شد؟
    روزگاری الهه ات بودم
    قرصِ ماهی میان ایوانت
    بین انبوهِ مارماهی ها
    ماهی سرخِ حوضِ چشمانت
    عشق بودم که سر کشیدی از
    لبِ سرخم حیات یک دلِ سیر
    شوکرانی به کامِ من کردی
    جلگه ام شد مقامِ خشکِ کویر
    عشق بودم که بین هر حرفش
    بی نهایت شکاف افتاده
    عین و شینش خرابِ طوفان است*
    قافِ آن هم به قاف افتاده
    با ترازوی عقل سنجیدی
    عشق من را سبک تر از پرِ کاه
    با دلِ تنگِ من نشد هرگز
    دلِ سنگِ تو ذره ای همراه
    در نگاهت شبیه مردابم
    سرد و راکد بدونِ نبضِ حیات
    پس چه از بطن من شکوفا کرد
    گلِ نیلوفری به رنگِ نشاط
    فکر کردی به رویِ دوشِ دلت
    حملِ احساسِ عشق دشوار است
    زحمتش کاه و شانه هایت کوه
    کوهی از حمل کاه بیزار است!
    پس چه شد آن دروغهای قشنگ
    که به گوشم شبانه می خواندی؟
    قبل فتحِ تنم که یادت هست
    غزل عاشقانه می خواندی!
    کو؟ کجا رفت اعترافاتت؟
    چند بار از نبودِ من مُردی؟
    به اتاقی که خلوتِ من بود
    تو نبودی که غبطه می خوردی؟
    تو نبودی که غبطه می خوردی؟
    به هر آنچه نگاه می کردم
    تو خودِ اشتباه بودی و من
    این وسط اشتباه می کردم
    تو نبودی که آرزویت بود؟
    طعم توت و تمشک از لبهام
    شعله ور زیستن به قیمتِ عشق
    با وجودِ گزندِ عقرب هام
    تو نبودی که غبطه می خوردی!
    به تمام جهانِ من به گمان
    به تمام وجودِ من حتّی
    قاشقی را که می برم به دهان
    تو نبودی نه تیشه ها بودند!
    که مرا مثل بت پرستیدند
    پای دیوارِ سردِ حاشایت
    چشم هایم چقدر باریدند!
    خانه ام را چه ساده گم کردی
    در هیاهوی بُرجهایِ هوس
    ولعِ ناتمامِ سوُدا ها
    شاخه ها را سپرد دستِ هرس
    تو گذشتی وَ من پِیِ ردّی
    از تو آواره ی خیابانم
    رهگذرها عجیب شکل تواَند
    چاره ای کن دچار هذیانم
    ما پر از اتفاقِ خوش بودیم
    پایِ سُستی اگر نمی لغزید
    اگر این ابرهایِ کینه نبود
    می دمید از کرانه ای خورشید
    مانده قلبی به روی دستم باز
    گیرِ یک عشقِ کوچه بازاری
    منم و توده ای خیال محال
    منم و یک دوجین غمِ کاری
    شعله ام با ترانه ی پِت پِت
    می رود بی تو رو به خاموشی
    از مسیری که رفته ای برگرد
    گرچه با عقده هات همدوشی
    تا بلایی نیامده سرِ عشق
    دست بردار از اشتباه و غرَض
    ریشه هایم هنوز جان دارند
    باد وحشی بیا دوباره بِوَز
     
    * منظور از عین و شین "عش" است به معنای "آشیانه"
    ۹
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    جمیله عجم(بانوی واژه ها)
    جمعه ۲۵ دی ۱۳۹۴ ۱۱:۰۷
    می نویسم برای تو بیرحم!

    که از اندوهِ باغ بی خبری

    تندبادی ستمگر و سرکش

    زیر جلد ظریفِ یک بشری


    تا وزیدی به باغِ آغوشم

    هستی از اعتدالِ خود افتاد

    اتفاق بعید و زردِ خزان

    در زمانِ محالِ خود افتاد


    در اَوانِ شکوفگی مردن

    زیر بارِ تگرگْ بختم شد

    سر سپردن به شانه ی طوفان

    طالعِ نحسِ هر درختم شد
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    درود بانوی عزیزم خندانک خندانک خندانک
    عالی بود خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    جمیله عجم(بانوی واژه ها)
    جمعه ۲۵ دی ۱۳۹۴ ۱۱:۰۸
    مانده قلبی به روی دستم باز

    گیرِ یک عشقِ کوچه بازاری

    منم و توده ای خیال محال

    منم و یک دوجین غمِ کاری


    شعله ام با ترانه ی پِت پِت

    می رود بی تو رو به خاموشی

    از مسیری که رفته ای برگرد

    گرچه با عقده هات همدوشی


    تا بلایی نیامده سرِ عشق

    دست بردار از اشتباه و غرَض

    ریشه هایم هنوز جان دارند

    باد وحشی بیا دوباره بِوَز
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    عباسعلی استکی(چشمه)
    شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ ۱۷:۰۳
    درود بانو
    غمگین و زیباست خندانک خندانک
    امید مرادی
    جمعه ۲۵ دی ۱۳۹۴ ۰۰:۵۵
    بسیار بسیار زیبا و گیرا و روان بود...حظ بردم خندانک
    آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
    جمعه ۲۵ دی ۱۳۹۴ ۱۰:۰۶
    خیلی زیبا...زیبا بانو خندانک

    می شد در دو قسمت بگذاری.............
    رضا عزیزی (رهگذر)
    جمعه ۲۵ دی ۱۳۹۴ ۱۱:۰۸
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    مجنون ملایری
    جمعه ۲۵ دی ۱۳۹۴ ۱۱:۱۸
    باسلام بسیار عالی و خوب موفق باشی
    وحید کاظمی
    شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ ۰۶:۰۲
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    درود بر شما
    زیبا و روان
    با این که کمی طولانی بود تا آخر خواننده را به دنبال خود میکشد مرحلا
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    امیر جلالی( ا م دی )
    شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ ۰۶:۲۵
    حفظ انسجام و یکپارچگی اثر آن هم به این مسافت قابل توجه کاری بس دشوار و قابل نامل است . یکپارچگی کار خیلی برایم زیبا بود . درد دل این همه و به این بلندی ...حکایت از دردی عمیق و داغی جانسوز دارد . دوست عزیز و شاعر گرامی بسیار زیبا ، دلنشین ، خیال انگیز بود . بهره بردم و حرف دل شما را جدا کردم...
    اتفاق بعید و زردِ خزان
    در زمانِ محالِ خود افتاد
    درود بر شما خندانک
    مسيحا الهیاری
    شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ ۰۸:۵۱
    شعر زيبا روان و ستودني بود احسنت بر شما خندانک
    مهدی صادقی مود
    شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ ۱۷:۰۷
    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک
    بسیار عالی بود
    واقعا لذت بردم
    احسنت
    خندانک
    حسام الدین مهرابی
    شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۴ ۲۰:۳۳
    بی تعارف فوق العاده زیبا
    و عمیق و پر از احساس
    وصد البته موزون و استادانه
    احسنت خواهر گرامی...
    محمد رضا نظری(لادون پرند)
    يکشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۴ ۰۳:۲۵
    درود

    خیلی زیبا بود

    بی اغراق لذت بردم

    مرحبا خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
     آگاه ( بختیاری )
    جمعه ۲ بهمن ۱۳۹۴ ۱۱:۴۲


    خندانک
    سلام بر گرامی دختر فرزانه ترینم، فرهیخته شاعر ادیب،
    سرکار علییه خانم بافرانی ی عزیز،


    درود تان باد. خندانک
    ،
    ،
    سروده ای به غایت زیبا، منسجم، قابل تحسین و تامل و نیز دل نشین،

    میهمان گلشن ادبستان فاخر حضرت تان بودم و بدون آن که متوجه

    طولانی بودن شعر شوم، حقیقتاً محظوظ شدم. خندانک

    شکوه تان بر دوام. خندانک


    با مهر : خندانک

    \" آگاه \" .

    بهاره ترابی (بهارنارنج)
    يکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴ ۱۰:۴۹
    هیچی نمی تونم بگم جز .... هزاران هزار مرحبا خندانک خندانک قلبم لرزید در حصار کلمات! خندانک
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0