کودک جنگ
نم نمک باد زرد می وزد باز هم
گل ها را پرپر می کنم
در یک خواب آشفته به نام کابوس جنگ
هدیه کودکی هایم دامن کشیده بر
قطره قطره های خون هم بازی هایم
بر اسباب بازی های سوخته در گودال جنگ
گل هایی که ریخته شد بر سر کودک جنگ
نامش بمب
که هیچ هواپیمایی به گردن نگرفت
جز بر سر شهر من
که هر روز و هنوز بر گردن می آویزد این یادگار جنگ
در امروز آشفتگی های شهر فراموش شده من
چه کسی می فهمد...
تب سرد و کابوس شب های جنگ
بر پیشانی چروک خورده
امروز کودک همواره در حال جنگ
دستان همتبارانم می لرزد
در دستبندهای بیکاری امروز
در قداست تبارم در دیروز
کجاست فداکاری های ایل من
ملکشاهی و سنجابی و سرهنگ لشکر شهر من
مجسمه شیر بانوی طبر بر دست
که هنوز هم می کوبدش بر فرق دشمن آن ناجوانمرد
امروز می زید در فقر مانده برایش یادگار از جنگ
حتی نمی بینم بر سر در شهرم
تابلوی خوش آمدید به شهر شهید پرور من
به یغما بردند بر سر در شهرهای دیگر
اشک های سرد امروز شهر من
چه کنم امروز من....
کودک قهرمان زاده پدرانم در جنگ
می بوسم بازهم دست های بریده ابوالفضل را
در رگ های شهیدان وطنم از هر شهر
در بوسه های فراموش مردمان
بر خرامیدن گلوله های توپ
قطع پای کودکان گریز پای بر دشت ها
بر میدان های مین امروز
کشتگاه همتبارانم بر سینه های شیمیایی سردشت
آه منم کودک زاده جنگ
شهر من کرمانشاه
یادگار خرابی های جنگ