نوسرایان چلچراغ نقدتان پر نفت باد
مثل بانگی کز کرج تا اصفهان می رفت باد
با دو تا کبریت کوچک من کجا روشن شوم
کاشکی ایرادتان در حد شش یا هفت باد !!!
( نقد کنید لطفا)
کیسه
چند وقتی است که من ،
کیسه ی ...
کوچک نازکدلی ام را
جایی از ترس شب و ...
سیل ویرانگر فقر
زیر انبوه شن خود خواهی
وسط دشت ریا
گم کردم.
...........
شاید این کیسه همان روز
که فرزند زن همسایه
مست از بوی کباب
پشت دیوار امید ،
لقمه نانی در دست
منتظر ماند ، ولی ...
سهم او آب دهانش شد و آن تکّه ی نان ،،،
سوخت در آتش و خاکستر شد !!
.....
شاید آن روز که در پهنه ی دریاچه ی حرص
غرق در باد غرور از روی ،
عرشه ی کشتی قدرت ...
همه ماهی ها را
سهم خود می دیدم ،
کیسه ی کوچک من
که از آن باد ،
به دریا افتاد ،
پاره از تیزی قلاب تهی مانده ی صیاد کهنسال شد و ....
ته دریای طمع ،
مدفون شد.
..........
شاید آنجا که دل از همهمه و قهقهه ی مردم شهر
در تماشای تقلّای جوانی بر دار
به شعف آمده بود ،
زیر پا له شده است !!
.....
شاید آن لحظه که با چشم طمع
پای بر فرق ترک خورده ی تندیس نگون بخت غرور
پیش ارباب ستم
سر من تا به کمر خم شده بود
کیسه از سینی من
به زمین افتادست !!
...................................
کیسه اینجا وسط سینی احساسم بود
بغل بسته ی مهری که هنوز ...
دانه ی کوچکی از عشق ،
درونش باقیست.
........
تا زمستان نشده ...
باید آن را ،
وسط باغچه ی تنگ دلم
آخرین بخش حیات !
زیر خورشید نگاه تو بکارم شاید ...
ثمری داد .............خدااااااا !