سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    کیسه

    شعری از

    کیوان رادفر

    از دفتر دل نوشته ها نوع شعر نیمائی

    ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۴ ۲۲:۱۴ شماره ثبت ۳۶۸۹۳
      بازدید : ۵۶۹   |    نظرات : ۲۸

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر کیوان رادفر

    نوسرایان چلچراغ نقدتان پر نفت باد
    مثل بانگی کز کرج تا اصفهان می رفت باد
     
    با دو تا کبریت کوچک من کجا روشن شوم
    کاشکی ایرادتان در حد شش یا هفت باد !!!
    ( نقد کنید لطفا)
    کیسه
    چند وقتی است که من ،
    کیسه ی ...
    کوچک نازکدلی ام را
    جایی از ترس شب و ...
    سیل ویرانگر فقر
    زیر انبوه شن خود خواهی
    وسط دشت ریا
    گم کردم.
    ...........
    شاید این کیسه همان روز
    که فرزند زن همسایه
    مست از بوی کباب
    پشت دیوار امید ،
    لقمه نانی در دست
    منتظر ماند ، ولی ...
    سهم او آب دهانش شد و آن تکّه ی نان ،،،
    سوخت در آتش و خاکستر شد !!
    .....
    شاید آن روز که در پهنه ی دریاچه ی حرص
    غرق در باد غرور از روی ،
    عرشه ی کشتی قدرت ...
    همه ماهی ها را
    سهم خود می دیدم ،
    کیسه ی کوچک من
    که از آن باد ،
    به دریا افتاد ،
    پاره از تیزی قلاب تهی مانده ی صیاد کهنسال شد و ....
    ته دریای طمع ،
    مدفون شد.
    ..........
    شاید آنجا که دل از همهمه و قهقهه ی مردم شهر
    در تماشای تقلّای جوانی بر دار
    به شعف آمده بود ،
    زیر پا له شده است !!
    .....
    شاید آن لحظه که با چشم طمع
    پای بر فرق ترک خورده ی تندیس نگون بخت غرور
    پیش ارباب ستم
    سر من تا به کمر خم شده بود
    کیسه از سینی من
    به زمین افتادست !!
    ...................................
    کیسه اینجا وسط سینی احساسم بود
    بغل بسته ی مهری که هنوز ...
    دانه ی کوچکی از عشق ،
    درونش باقیست.
    ........
    تا زمستان نشده ...
    باید آن را ،
    وسط باغچه ی تنگ دلم
    آخرین بخش حیات !
    زیر خورشید نگاه تو بکارم شاید ...
    ثمری داد .............خدااااااا !
     
    ۸
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0