وقتی تو نیستی با صدای هر ثانیه
روی سرم آوار درد خراب میشه
وقتی دستهای تو نیست
که گرما ببخشه لحظات سرد بی تو بودن رو
و چتری بسازه زیر این همه بارون درد
تا که چشمام خیس نشن
از جای خالی دستات روی گونه هام
و من تلخ تر از قهوه میشم
بی تو پر از درد میشم
و اندوه مثه ویروس همه وجودم رو میگیره
و تنها مسکن این ثانیه ها
عشق توست
هوای اینجا خیلی سنگینه
ابر های درد فضای اینجا رو پر کرده
بیا تا نفس بکشم بوی تو
تا هوای دلم باز بشه
دلتنگی منو فقط این ثانیه می فهمند
دیدی چقد به ساعت خیره میشم
وقتی که تو نیستی
فقط ثانیه ها منو درک میکنند
این ثانیه ها روی اعصابم میکوبند
میشنوی ؟
صدای سلول های بدنم
که یکصدا فریادت میزنند
خمار با تو بودنن
تزریق کن
توی این ثانیه ها خودت رو تزریق کن
من به ثانیه ها حسودی نمیکنم
و حتی به ساعت ها
باور کن
من فقط به عابر های پیاده ای که
همین الان از کنارت رد شدن حسودیم میشه
چقدر این لحظات از من خوشبخت ترن
و حتی این درختها و چراغهای برقی که الان تو رو دیدن
من از تو چیز زیادی نمیخوام
فقط کمی با من باش
اندازه ی یک عمر بودن
من به این مقدار قانعم ...