سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 9 ارديبهشت 1403
  • روز شوراها
20 شوال 1445
    Sunday 28 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      يکشنبه ۹ ارديبهشت

      دو شعر غزل وشعر نو

      شعری از

      سکینه تاجمیری (نوا)

      از دفتر غزل نوع شعر غزل

      ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۳ ۰۰:۵۳ شماره ثبت ۳۳۶۰۶
        بازدید : ۸۸۴   |    نظرات : ۵۵

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر سکینه تاجمیری (نوا)
      آخرین اشعار ناب سکینه تاجمیری (نوا)

      خدا حافظ خدا حافظ برو عشقم که دنبالت نمی گردم
      چنان از بی وفایی های تو خسته ودلسردم
      زمانی عاشقت بودم، بریدی بی تفاوت دل
      اسیر ت بوده ام اماچه ساده کرده ای طردم
      تو بودی به نهال عشقمان ساده زدی تیشه
      بدان پس این بلا را من سرعشقم نیاوردم
      برو آسوده خاطر ،دل نمی باشد برایت تنگ
      خیالت را دراین قلب شکسته سر نگون کردم
      نشستم پای تصمیمِ تو چون که رفتنی هستی
      نمی خواهم کنی رحمی به روی خسته و زردم
      دگر بستم دل و دیده به روی تو به سانی که
      نشاید باز هم آیی درون قلب پر دردم
      چه می سنجی توانم را که قلب من شده ازسنگ
      به جای عشق تو دیگر شکیبایی بپروردم
      اگر دیدی که تنهایم وفاداری به عشقت نیست
      که بس رنجیده ام از تو دگر بیزارِ هرمردم
      طلسم غم شکستم با «نوای» ناب آزادی
      وبرف بی نیازی را به بام دل بگستردم


      انتظار


      نخ وسوزن داری؟
      واسه قلبم میخوام!
      آخه اونقدر
      خشن رفتی که
      زیر پاهات تن گلبرگ دلم زخمی شد!
      ....
      تو چقدر بی رحمی
      تو چقدر نامردی!
      تو نگفتی به من از موقع برگشتن و از اومدنت
      تو نگفتی تو کدوم جاده بیام پیشوازت
      لا اقل بهم می گفتی برای دیدن تو
      تو کدوم کوچه ی این شهر درندشت بنشینم
      به امید اینکه
      رد شی از اونجا و
      تو رو اونجا ببینم
      حالا مجبورم که
      هی تموم کوچه هارو پاسبونی بکنم
      مشکل من این نیست
      من فقط توی یه چیزی موندم
      چرا بی استثنا
      هرکسی رد میشه
      زیر لب...
      یه چیزی با خودش میگه... میخنده؟
      نکنه رازمنو میدونن؟!
      که منم مثل زلیخا عمریه آوارم
      نکنه می بینن
      داغ روی دلمو؟!
      تو تماشا کردی
      جگر سوخته و این دل پر خون منو
      تو که یه نامردی
      و منم دیوونه
      که هنوزم به امید دیدنت میشینم
      ۹
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0