شاه خراسونی
۱- مِه دارِ تشنه و حُشکی، تو شاهِ ایلِ بارونی
مگر تو وا زلالِ خوت، تشِ تشنه ایمه بَن٘شونی
۲- دلم هِه چی کموتر پَل، نیایَه وِ لوِ بونت
وِ اُمیدی که وا دونی گَنِم بوریش، میمونی
۳- مِه گُم بیمه دِ تاریکی، دَسِم بیر و نجاتم بِه
مِه تشنهِ تُرِّ پایاتم،که ماهِن میکه رَنمونی
۴- رَسِس وختِ سفر کرده، ولی رهمو دیاری نی
مَتلمو منطق الطیر و تونی پاپی سلیمونی
۵-گِره اُفتایه دِ کارم، هَنی هم هِه گرفتارم
اومامَه وِ گدایی تِی، تو ای شاه خراسونی
۶- تو دل گاوه دل زاری، حکیم قلب بیماری
دل و یه پنجره پولا، دِرارِش د پریشونی
٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭
معنی ،
۱-من درخت تشنه و خشکی هستم اما تو شاه ایل باران هستی/
مگر تو با زلال خود عطش تشنگیم را خاموش کنی
۲- دل من مانند کبوتر کوهی به بام تو نشسته است/
به این امید که با دانه ی گندم او را به مهمانی ببری
۳- تو قوت قلب زار من و طبیب قلب بیمارم هستی/
این دل من و گرفتاریهای سخت او،پس او را از پریشانی برهان
۴ -من در این تاریکی و بی سرانجامی گم شده ام دستم بگیر و کمکم کن که نجات پیدا کنم/زیرا من تشنه ی جای پا های تو هستم که ماه را به مهمانی می برد(اشاره به منزلگاهی در نزدیکی نیشابور که می گویند آبش شفا بخش است)
۵-وقت سفر فرا رسیده است ولی راه را بلد نیستم / مانند داستان سی مرغ در منطق الطیر تو هدهد من باش و راهنماییم را به عهده بگیر
٦- گره و مشکلی در کارم افتاده است؛و هنوز هم رفع نشده است/ای شاه خراسان من به پیش تو به گدایی آمده ام پس مرا از گرفتاری برهان