حرف هايي براي تو !
تو ، برجسته ترين سطر زندگي مني و با تو عشق را رونقي ديگر است. تو توانايي داري كه دفتر عمر مرا پر كني از مهري باشكوه ،به سادگي بخندي و به وسعت تنهاييم ، خوشبخت باشي.
دوست دارم كه شبي با تو به گنجي
بنشسته و سخت محو تماشاي تو باشم
غفلت نكنم چشم به چشمان تو باشد
با قلبي پر از مهر نگهبان تو باشم
وقت هايي كه از شدت پر بودن ، به كلماتي خطابت مي كنم كه هر كدام به وسعت تمام قلبم ، عشق و محبت با خودش دارد ، آرامشي در روحم حس ميكنم كه هيچ قيمتي براي هر لحظه اش متصور نيستم. با خودم مي گويم تو چقدر خوشبختي كه اين همه احساس قشنگ هر لحظه به سويت روانه است.
در اين زندگي فقط من هستم و تو.
اگر به ملاحظاتي از حق اين شوريده دل كم بگذاري ،جز نگاهي منتظر، اعتراضي ندارم كه من به عشق تو شدم حاتم طايي زمان.
من دو چشم دارم كه وظيفه شان نگاه كردن پر مهر و انتظار كشيدن توست.
پاهايم را دوست دارم چون هر كجا كه باشي و بروي مرا به نزد تو مي آورند. دستهايم را گرامي مي دارم چون مدام در فكر فراهم كردن هر آنچه كه تو بخواهي هستند.
قلبم را مي پرستم چون تو را در خود جاي داده و به انديشه ام مي بالم چون لحظه اي بخاطر فكر نكردن به تو ، مديون تو نيست.
زبانم را مي ستايم چون هميشه تو را آنطور كه در وجودم هستي بيان مي كند.
من خدا را دوست دارم .
من تو را دوست دارم .
اما خودم را ...... ، نمي دانم . چون دلگيرم !
وقتي ساكت باشيم و بي حرف ، پس چگونه ما بودنمان ، معناي يكي بودن را مي دهد. راضي نباش حرفهايم با صدايم همراه نباشد و تو فقط حرفهايم را بي صدا ، بخواني.
اي كاش تو هم فقط و فقط هر از گاهي جرعه اي احساس خوب از عشق و مهرت را ، نطلبيده در ظرف زبانت به كام تشنه ام بريزي.
خدا و مرا ، فراموش نكن خوب من!
او بود كه تو را به من داد و مرا به تو. ما ،سرمايه هاي هم هستيم.
باور كن كه لحظه هايي از زندگي هرگز نخواهند گذشت. آمدند كه تا ابد بمانند، حتي وقتي مي گذرند. مهربانم ، تو براي من " معناي زندگي " هستي !
قشنگ ترين روزهاي خدا ،روزهاي با تو بودنه. بهشت همين جاست ، درست كنار تو ، به اندازه يك نفس فاصله. معني عشق يعني من و تو فقط با يك نفس.
من تو را لبريز از خودم مي خواهم ،درست شبيه خودم. وقتي با هيچ كسي مأنوس نيستم ناراحت نباش. اين يعني جزء تو كسي را نمي بينم و نمي شناسم. زندگي با دل بايد كرد ، اگر بخواهي با عشق ،اگر نخواهي با غم.
بي صدا و در سكوت وقتي كنارمي ، در عمق چشمهايم بخوان تمام حرف هاي اين سال هاي انتظار كشيدنم را. خيالت راحت عزیزترینم ، من هميشه مراقب تو هستم. تو و قلب تو امانتي هستيد و من چقدر خوشبختم كه مراقب توام.
خوب من !
نمي دوني كه چقدر محتاج پر زدنم. آمده ام بر كوي تو ، در را به رويم بسته اي.
من گرم بودم ،تو گرم بودي ، ما گرم بوديم ، گرم گرم از حضور هم.
از گرماي تو فقط اندكي كاسته شد و در عوض من يخ كردم از ترس افول احساسات. تو هنوز تلاش مي كني همچنان مرا متقاعد سازي كه هواي ما هنوز گرم از همان احساسات است. ديگر مي ترسم تو را به حرف بكشانم ،ترك هاي سقف دلم بخدا هنوز پا برجاست. نمي خواهم ستونهايش هم لرزان شود.
به كدامين روزهاي گذشته رجوع كنم كه تو در آن نباشي و نقش آفريني نكرده باشي. از كدام مصاديق عاشقانه ات بگويم كه حالا برايم حسرت نشده باشند.
چه دردي خفته در جانم نه مي بيني نه مي فهمي
تو اين حال خرابم را نه مي بيني نه مي فهمي
منم آن روح بلندي كه به پاي تو فرود آمد
تو اين مجنون عاشق را نه مي بيني نه مي فهمي
شرمسارم از تكرار حرفهايي كه تو را مي آزارد. كاش بداني هر روز چقدر بيشتر اوج مي گيرم و تو ...... !
* * * * * * * * *
مهربان من !
من تمام شبانه روز را به يادت ثبت كردم .
امشب دوباره پيدا شد غصه تنهايي از اشك هاي چشم من.
امشب دوباره بغض نمناك نگاهم به سوي درياي نگاه تو روانه شد.
امشب دوباره لرزيد دست و دلم ،چه شور عجيبي به پا شد در دل ويرانه من.
امشب دوباره شعرهايم شور دگر دارد ،وقتي از لابلاي پنجره دلم به سوي تو سرك مي كشد.
امشب دوباره ياد آن روزهاي بي همتا ،مرا رساند به پاكي آن همه شبهاي پر احساس.
امشب دوباره انگشت دريغ و حسرتم بر دهان ، گزيده شد از نبودت و افشانه شد در نهان.
امشب دوباره فاصله من تا شهر چشمهاي تو ، به اندازه آب و آيينه وجودم و باران است.
امشب دوباره باغچه پر از مهر من ،پنجره اش باز شد به روي شهر وجود تو.
نگاه كن كه من چه فروتنانه و پاك سر برآستان كوي تو مي سايم . تو تا كجا و چگونه در اين پرواز مرا همراهي ؟