سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 3 تير 1403
    17 ذو الحجة 1445
      Sunday 23 Jun 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۳ تير

        من و بهار!

        شعری از

        از دفتر غربت موهوم نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۹۰ ۰۶:۳۲ شماره ثبت ۲۶۸۳
          بازدید : ۱۰۱۳   |    نظرات : ۲۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر

        دوباره آمد آن فصلِ درازی،
        که تا روزش، کنَد با بنده بازی!

        چه بازی، می کند آرزده جانم،
        چه بازی، گیرَد او حال و امانم،

        چه بازی، می شکنَد هر استخوانم،
        چه بازی، می کنَد پُر خون دهانم،

        چه بازی، او مرا از بام تا شام،
        گرسنه می گذارد توی یک دام،

        چه بازی، چُون شبی خالی ز ایمان،
        مرا می افکند در دامِ گرگان!

        به آن گرگی که در وقت سپیده،
        از آن سویِ شبانگاهان رسیده،

        که همراهش بوَد یک میشِ خاکی!
        عجب، از گرگه نیست اش، میش باکی!

        سپس آن گرگه با آن میش مرموز،

        روایم می کنند از ترسِ بر روز!


        بهارک، جُز نسیمی سرد و جانسوز!
        چه دارد، جُز که می باشد همه اش روز!

        که باید من، دو سوُم از شب و روز،
        اسیرِ روزِ گردم با تب و سوز!!

        شب اش هم آدمی را همچو مُرده،
        به بستر می زند با مُهر گُرده!

        چه بازی، هر نمازی در سپیده،
        ز سنگینی ی خواب از من رمیده!

        چه بازی، نیمِروزش، یک خروسی،
        زَنَد بانگ از برایِ چاپلوسی!؟

        و اما بامدادِ هر خزانی،
        خروس اش می نماید آیه خوانی!

        سُراید شعر غم با بانگِ خش خش،
        دهَد آن شعرِ را با گریه پوشش!

        تمام اش وحی و الهام است و نغمه،
        زمانِ خلق انیس اش بانگِ زخمه!

        زمانی کز دلی پُر درد و خونین!
        دمَد شعری خزان گونه و غمگین،

        زمانِ سوزشِ دل های زخمی است،
        زمانِ مرگِ مجلس های بزمی است!

        زمانِ کوچِ پرواز و جدایی است،
        زمان شاعر و ماتم سُرایی است!

        خزان هم نامِ دیگری است از مرگ!
        بخوانم ای خدا، عریانم از برگ!؟
        پژواره
          3/1/1378
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۲ شاعر این شعر را خوانده اند

        Guest

        ،

        محمد ترکمان(پژواره)

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0