سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        مرد شیشه ای

        شعری از

        اسمر شجاعان

        از دفتر شعرناب نوع شعر ترانه

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۳ ۱۲:۵۰ شماره ثبت ۲۶۷۷۳
          بازدید : ۵۱۸   |    نظرات : ۲۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر اسمر شجاعان

        ی شب که زوزه های گرگ پیری
        روی نت های شب وحشت به پاکرد
        دیگه ماهو نمی خندون مرداب
        برای خود ی فکر سرپنا کرد
        همون جایی که دیوقلعه ی مرگ
        برام رخت و حریر مخملی دوخت
        عروس شهرو با غصه کفن کرد
        پرستو بی صدا بال و پرش سوخت
        ی مردی از تبار جنس شیشه
        اومد خاکستر برق چشام شد
        می گف ازآسمون شهرما نیست
        ولی آرامش حال و هوام شد
        می گف یک جای دنج و کهنه می خواد
        قدیمی مثل آب انبارخونه
        ی بانوی اصیل ناب شاعر
        که با اون تا ته دنیا بمونه
        ی زن رو توی جوهردان آبی
        بدون رقص و با گریه قلم زد
        به هرلبخند سرخ نازگونه
        تو فال قهوه ام تقدیر غم زد
        می گف چن ساله که با من عجینه
        ولی یک بارهم اونو ندیدم
        همیشه بین شاه و برده جنگه
        که حتی بوسه ای ازاونچیدم
        ی مرد از جاده های تنگ غربت
        ازاون دورای دور با من یکی شد
        واسه بانوی گندمگونه صحرا
        همه جونو تموم زندگی شد
        اومد اما نفهمید من چی می خوام
        منم مثل خودش دیونه بازم
        ی بانوی نجیب سبزشرقی
        با درد روزگار دارم می سازم
        بزن رو سنگ این قلب شکسته
        ی دیوارم بکش رو ساعت شهر
        که هرچی عابره اینجا نمونه
        دیگه پیداش نشه لیلای بی دهر
         
        اسمرشجاعان /شاعرخراسانی
        جمعه:1393/3/2
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد
        مریم عادلی

        دستها خالی اند ازسخا و سلامممممم هیچ چیز پس نجو ای نکومرد تام

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5