پنجشنبه ۲۹ آذر
|
دفاتر شعر باقر رمزی ( باصر )
آخرین اشعار ناب باقر رمزی ( باصر )
|
گفتم اى دل بس كن افغان شيخ صنعان رفت رفت
برنگردد يوسف اينك كو ز كنعان رفت رفت
گفتم اى لب گر نيازى باشد از رب خواه و بس
كين زمان از هر مسلمان دین و ايمان رفت رفت
گفتم اى چشم از نظرها دور كن ميعاد را
كان مواعيد از سر آن ميگساران رفت رفت
گفتم اى مژگان فرو افتا كه اميد نيست نيست
چون كه يعقوب از وطن با چشم گريان رفت رفت
گفتم اى ابرو متاب و همچو ابرو باش ليك
در پى سرهاى طغيان تيغ برّان رفت رفت
گفتم اى دست ار بود سوداى حرمت باز دار
چون در اين ماتم سرا ارباب جولان رفت رفت
گفتم اى بازو مرنجان صورت اقشار فقر
كز زر و سيم عالم قارون دوران رفت رفت
گفتم اى پا از چه بردارى قدم اميدوار
هر كه در دنياى دون بگرفته بنيان رفت رفت
گفتم اى سر گر تو را اميدى از منصورهاست
بگذر از گفتار و الحق سربداران رفت رفت
گفتم اى گيسوى مشكين پيچ و تابت چيست چيست؟
اى بسا در موى مجنون باد و بوران رفت رفت
گفتم اى جان از زمينى كز جبين برگير نان
ورنه يغما بردگان با تاج شاهان رفت رفت
گفتم اى تن از چه مى ترسى بگفتا نفس نفس
گفتمش حقا ز دنيا خسروى با نامداران رفت رفت
گفتم اى باصر دل و چشم و لب و مژگان بشوى
با دفى پيمانه اى در حلقه عرفان رفت رفت
..............................
الاحقر باقر رمزي باصر
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیباااااا و دلنشین