در سینه مرا یاد تو ای دوست نهان است
شعر تو مرا شام و سحر ورد زبان است
دیشب که شنیدم گلی از ریشه کشیدند
اشکست که از چشم من و دیده روان است
با عطر غزلهای تو در شهر بهار بود
ماتم شده در باغ مگر فصل خزان است
هر جا به دل عاشق آزاده تو بودی
در دفتر و دیوان غزل از تو نشان است
ای دخت گهر بار هری شاعر افغان
از پر پر گلبرگ رخت دل به فغان است
تو مست به چشمان غزل بودی و شیدا
پاکی و صفای تو همیش ورد زبان است
آنکس که شکست شاخه ی عمر تو بمیرد
آنکس که ترا کشت مرا دشمن جان است
عزیزان و یاران شعر ناب این دلنوشته ام را هشت سال قبل وقتی
خبر مرگ نا به هنگام شاعر جوان هرات زمین نادیه انجمن را
شنیدم نوشته ام .
نادیه انجمن که وقت مرگش فقط 25 سال داشت در نوامبر سال 2005
میلادی توسط شوهر جاهلش که حسادت به سروده های اشعار و فعالیت های
ادبی خانمش داشت به شهادت رسید نادیه را بزرگان و استادان شعر فارسی
از جمله کمتر کسانی میشمارند که با وجود سن کمش دست توانا و استعداد
خدا داد در سرودن شعر داشت نادیه از 15 سالگی به سرودن شعر آغاز کرده بود
و در دانشگاه هرات درس میخواند او همیشه علاقه شدیدش را به فروغ فرخزاد
ابراز میکرد حتی روزی به یکی از دوستانش گفته بود همه اشعار فروغ را خوانده
و بیشتر آنها را حفظ دارد و نیز گفته بود عاشق این شعر او هستم و میدانم مرگ من
در خزان فرا میرسد ......
مرگ من روزی فـــرا خـــواهد رسید
در بهـــــاری روشن از امــواج نـــور
در زمستــــان غبــــار آلــــــود و دور
یـا خـزانی خـالی از فریــــــاد و شور
آری او در خزانی چشم از جهان بست و غزل زندگیش برای همیش
نا تمام ماند .
این غزلش را که من خیلی دوست دارم برای شما اینجا میگذارم برای
روح پاک این فرشته عذاب کشیده دعا کنید هشت سال از شهادتش میگذرد.
عبث
شعری از نادیا انجمن
نیست شوقی که زبان باز کنم از چه بخوانم
من که منفور زمانم چه بخوانم چه نخوانم
چه بگویم سخن از شهد که زهر است به کامم
وای از مشت ستمگر که بکوبیده دهانم
نیست غمخوار مرا در همه دنیا به که نازم
چه بگریم، چه بخندم، چه بمیرم، چه بمانم
من و این کنج اسارت، غم ناکامی و حسرت
که عبث زاده ام و مُهر بباید به زبانم
دانم ای دل که بهاران بود و موسم عشرت
من پربسته چه سازم که پریدن نتوانم
گرچه دیریست خموشم نرود نغمه ز یادم
زانکه هر لحظه به نجوا سخن از دل برهانم
یاد آن روز گرامی که قفس را بشگافم
سر برون آرم ازین عزلت و مستانه بخوانم
من نه آن بید ضعیفم که ز هر باد بلرزم
دخت افغانم و بر جاست که دایم به فغانم