يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر زهرا ستایش کیا(زرشید)
آخرین اشعار ناب زهرا ستایش کیا(زرشید)
|
کدخدازاده ای؛
فقیرم،
پدربزرگم سالهاست..
الَکَش را
به دیوار نمی کوبد !
با دقت ؛
می کارد گندم،
با مشقت ؛
جو درو میکند ..
نمیدانم چرا
ادوات مکانیزه را
عدوات جفا پیشه میخواند!
پدر مهندسم ؛
مسئول کتابخانه روستا؛
برای رفته گر محله
از بانک مرکزی؛
همیشه دارد استدعا !
راستی !
مزرعه ی ذرت مان
دیدنیست؛
باز هم مترسک بی دست و پا
گنجشکان را
چپ و راست ؛
به جان هم انداخته،
خوشه های خوش نشین
با لپ های ورم کرده
برای دفاع
ذرت پرت میکنند !
دوباره فرصتی شد،
برای مرغان همسایه؛
ببین چگونه،
از تپه های جولان،
به سمتِ باران طلائی
سرازیر می شوند،
هلهله کنان !
به به
چه سرزمین زرخیزی !
رُفته گرِمان امّا
بی خیالِ فضله هاست
باید اول ،
برسد نانش،
از بالا ...
ناگهان ، صدای مهیبی
سرم را ناخودآگاه؛
می چرخاند !
وای خدای من ،
پدربزرگم افتاد در منجلاب !
فریاد کودکان بازیگوش
حواسم را بدجور پرانده!
همه یک صدا میگویند؛
خاک بر سرت کدخدا !
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.