پنجشنبه ۱ آذر
|
دفاتر شعر مسعود میناآباد مسعود م
آخرین اشعار ناب مسعود میناآباد مسعود م
|
آئینــه عــرش
از طایفه ی ســـینه ی پر سوز کویرم
زین شعله ی آتش نه ...گریزم نه ... گزیرم
با عطر نفسهای تو آنگونه شدم مست
کز یاد برفتـــه است که در دوزخ اسیرم
آتشکده ام ، سینه پر از شعله ی جانسوز
هـــر داغ که بر دل نهی ، با جان بپذیرم
چون آینـــه ام ، منتـــظر نقـش نگاری
نقشی به من انداز که زنــــگار نگیرم
با اشک ســـــحر از رخ مهتاب چکیدم
تا شعله ی خورشید کشاند به مسیرم
آخر چه صبوری کنم ای درد جگر سوز ؟!!
تا آیینـــه ی عرش رسیده است نفیرم
خــــون میچکد از هر مژه ام در غم غربت
زین بخت گره خورده دگر خسته و سیرم
جز گوشـــــه ی این میـــکده آرام ندارم
در رندی و بد مست شدن نیست نظیرم
ای ساقی سیمین بر من جام دگر ده
خواهم که شوم مست و بپای تو بمیرم
___ ( مسعود.م بهار 1392 )_____
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.