سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 19 ارديبهشت 1404
    13 ذو القعدة 1446
      Friday 9 May 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        بخشندگی را از گل بیاموز؛ زیرا حتی ته كفشی را كه لگدمالش می كند خوشبو می سازد.اونوره دو بالزاك

        جمعه ۱۹ ارديبهشت

        از تبار بوستان

        شعری از

        رضا روزگر

        از دفتر صدای سخن عشق نوع شعر مسمط

        ارسال شده در تاریخ ۲ هفته پیش شماره ثبت ۱۳۷۰۲۱
          بازدید : ۱۷   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر رضا روزگر

        بخدا اگر بخواهم، دو سه بوسه مثل قندت
        نده ای رفیق ناصح، به دو گوش من تو پندت
        که شدم اسیر زلفت، که شدم درون بندت
        (دل هر که صید کردی، نکشد سر از کمندت 
        نه دگر امید دارد، که رها شود ز بندت)
        تو ببین که خانه ی من، ز رخ تو گشته روشن
        تو شبیه باغ هستی، تو شبیه ناز گلشن
        چو نخم به دست عشقت، تو نگو بسان سوزن
        (به خدا که پرده از روی چو آتشت برافکن
        که به اتفاق بینی، دل عالمی سپندت)
        تو شبیه شعر هستی و منم چو داستانت 
        تو خود نگار هستی و منم چو گلستانت
        تو نگفته ای که هستی، ز تبار بوستانت؟! 
        (نه چمن شکوفه ای رست، ز روی دلستانت 
        نه صبا صنوبری یافت، چو قامت بلندت؟!)
        تو خود خود مرادی، به طریقت ای دریغا 
        تو بکن فقط نگاهی، به رفیقت ای دریغا 
        بخدا که مست عشقم، ز حبیبت ای دریغا 
        (تو امیر ملک حسنی، به حقیقت ای دریغا 
        اگر التفات بودی، به فقیر مستمندت) 
        به تو گفته بودم ای جان، که غمش صفا ندارد
        غم پاک او چرا پس، سر یک جفا ندارد؟!
        نکند دل مرا او، ز غمش جدا ندارد
        (نه تو را بگفتم ای دل، که سر وفا ندارد
        به طمع ز دست رفتی و به پای درفکندت)
        جگرت ز عشق رویش، شده پس کباب سعدی
        ز رخ قشنگ و نازش، غم بی‌حساب سعدی
        خوری و نرفته ای پس، پی آن شراب سعدی
        (تو نه مرد عشق بودی، خود از این حساب سعدی
        که نه قوت گریزست و نه طاقت گزندت)
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۱ شاعر این شعر را خوانده اند

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2