ای به باد رفته و از یاد رفته!
با بادها برقص!
مبارک بادت ای بادبادک:
گسستن از بندِ سستِ بندگی
و معراج تا اوجِ جنونِ زندگی!
به یاد آر:
همان هنگام که آهنگ گسیختن کردی
کودکی کمی گریست و
از یاد بردت
و دستِ آسمانِ نابسمان
بر باد بردت
این را ببین! این را ببین!
آسمان، سفرهای سیاه گسترانیده است
صد صاعقهٔ غصه، رقصیدن گرفتهاند
نرو آنجا!
نرو که آن نور آذرخش
دست نرم صبا نیست
یا نوازش مهر خورشید؛
در آن عزای عروسیسان
رقاصهها همگی مست آتشند
مگیر دستشان را بادباد...
اَک!!!
آخ و صد خروار آخ...
دور از چشم خورشید امّید
پروانهوار و بیپروا
سوختیّ و
خاکسترت را
باد برد
و ذره ذرهات، تو را
از یاد برد
سخنان آخرت را خوش شنیدم:
چه شوخْ تلخی و چه تلخْ شوخی ای بخت
آنان که آزاده زادهاند
بنده بمیرند
و منی که بنده برآمدم
آزاده بسوزم
مبارک بادت ای بادبادک
از یاد رفتن و
بر باد رفتنت
(حاشیه)
عاجزانه خواهشمندم اگر نقد و نظری درباره این شعر دارید دریغ نفرمایید اگر چه میدانم موجب زحمت عزیزان است که اشعار پر ایراد من را بررسی کنند خصوصا در مورد تقطیع من گاهی بدسلیقه هستم.
مرحبا