"رؤیاگر"
با نام تو زیباترین زیباوشان، من در ورای نامها ، رؤیاگرم بنگر
از گنگ خاموشی چو بر میخیزم و صبح ازل نیلوفرم، بنگر
کفری نیاسوده به سرخای سخن دارم، چونان یاقوت عمانی
یشم و زمرد از جوانمردان فرداهای روحانی شیدا میخرم، بنگر
مذبوح خاکسترنشین نینوا در سینه ی شبسوزتان هستم
یحیای عیسی، میدهد تعمید خون تازه ای ، بال و پرم بنگر
از واپسین آیین مهر و از هبوط تخمه جمشید بر این بوم میگفتم
از قرنهای اولین، هرگز نروید شاخ شیطان شروری بر سرم بنگر
ژرفای اندیشیدن و ُ فکر ختن در بیشه های ذهن زرینم، ظفر دارد
فردای فردایان، عبوری سخت خواهد داشت از هر معبرم بنگر
زادم به نیکویی خدایی بارور در سینه ی رنجور صحراهای بی پروا
خود میدهم شیرش، برایش سایه ای از بالهای ایزدی میگسترم بنگر...
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
"غرق تناهی ها"
بیگانه ای، در چنگ عرفانی
مکتوم ناپیدا، مسلمانی
خاکستری در بادهای باد
روح زمان را بر می افشانی
سودا و خون، در بطن تاریخی
رخ مینمایی، فصل حیرانی
صبح روادار فراموشی
آه من و خورشید جانانی
هشیارم از مستای لبهایت
بوسیدمت آن گاه پنهانی
هست عدم، غرق تناهی ها
در ساحل موعود بارانی....