درود تا پندار رود
درود تا جنگل کبود
درود تاخشکی برکه های سمی از وزغ
درود تاجنون جنگل های آشیان پرنده های عصر مفرغ
گاهی باید چنین نگاشت
زیبا در دست خط من واراونه نوشت
--------------------------------------------------------------------+
خرسند
گاهی خرسندم یکی از دور
مرا به دورتر از پروانه ها نسبت می داد
گاهی مشکوکم
بی شک پیله ای مرا به آسمان پیوند خواهد داد
در رخداد هشتادمین بار تازیانه های جلاد
بی شک قلم از دست استاد افتاد
ای آبروی پیوند زمین
فراتر از بیمناک بودنم
تنگاتنگ شعر بی معنایم
آیا هنری برای اثبات ورطه انکار من داری ؟؟؟؟
گاهی فراموش می شوم در چهارپاره ی شعری
گاهی عاصی از دست معشوقه ها
به جرم بیمناک بودنم
هیچ گاه مادری رفاه فرزندش را در شعرش ننوشت
بیهوده در نام بیوه ای جذاب
نام همسرش را ثبت در هیجان عشق
حریصانه کسی از دور
با پروانه ها می دوید
چراغ ها راه نرفته
تاسرکوه دویدند
گاهی کسی حضورم را کتک می زد
وگونه هایم را در آتش چراغ فرو می برد
نفس افتاده پای چشم عبوسش می شتافت
گاهی اشک غیظ آمیز
مجال فریاد فریب بیم زده
مرا به یاد شتاب دردناک پروانه ها می انداخت
محیلانه گاهی دروغ
احتمال چشم های جذاب بیوه ای خواهد بود
در میان درختزار
پیشنهادی برای قتل پروانه ها داشت
==؛===================================
پی گیر نوشت اول
گاهی شعرها دست به خودکشی می زنند
تاجنون دیوانه ای را جار بزنند
پی گیر نوشت دوم
گاهی کمی گیج وارانه
پرنده ها شکارچی می شوند
وپلنگ ها در تنهایی خود
ساز ارغنون می نوازند
+++++++++++++++٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭××××××××
با احترام محمدرضا آزادبخت
در نوع خود بسیار زیبا و دلنشین بودند
البته از نظر زیست محیطی علی رغم آواز ناخوشش،
وزع نقش مثبتی در طبیعت دارد