عمدهٔ ابیات این غزل را در سن ۱۵ الی ۱۶ سالگی سرودهام. فکر میکنم چند سال بعد دو بیت از سر ذوق به آن اضافه کردم. بیشتر جنبهٔ خاطره دارد.
ای مهرِ تو پردهها بریده، وی هجرِ تو صورِ غم دمیده
مژگانِ بُرو کمانهٔ تو، تا مردمِ چشم را دریده
ما از سَرِ منبرت فتادیم، قفل از دَرِ میکدت گشادیم
بین کاین دلِ رویگردِ سرکش، ما را به چه ناکجا کشیده
با دیدن مهرِ صادقِ تو، وان چیره زبان ناطق تو
از چشمِ غمینِ عاشقِ تو، صد قطرهٔ خون برون چکیده
خوش چشم که بیندت به رخسار، خوش وهم که آردت به افکار
خوش دست که باشیاش مددکار، خوش گوش که صوت تو شنیده
خوش طالعِ آن گدا که زارد، وز درگه تو طلب بدارد
تا پا و قدم به ره گذارد، خوش کس که چنین طلب گزیده
در چرخهٔ قسمتم به سایر، بس کج شده خُلقِ این دوایر
چون قوس دو ابرُیَت نظایر، راه قدر و قضا کژیده!(۱)
(ابرُیت: ابرویت)
عالم چو دو تا و از بَرِ توست، هم فانی و باقی از سر توست
جمله همه خاکِ بر درِ توست، ای خاک در تو هر پدیده!
هستی به درون قلبِ عاشق! ای با کرمت دل است واثق
یک عمر، دلِ «شریفِ صادق»، از بهر همان کرم تپیده(۲)
(حاشیه)
(۱) فکر میکنم مقصودم از این بیت این بوده که «در چرخهٔ سرنوشتم، خلق و خوی این دوایر (مدارهای گردش سرنوشت یا گردون) بسیار کج خلق و نامهربان شده و مانند قوس ابروهای تو راه قضا و قدر و سرنوشت من کژیده و پیچیده شده».
(۲) در مدت شعر سرودنم همیشه وقفههایی داشتهام مثلا در طول ده سال اخیر، یکسال میسرودم، سه سال نمیسرودم...فکر میکنم عمدتا بعد از این شعر تا چند سال هیچ غزلی نگفتم و به این دلیل این شعر را همیشه در یاد داشتم. متاسفانه الفت من با شعر هیچ وقت مستمر نبوده...
دلنشین و زیباست
البته مناجاتی عارفانه و عاشقانه است
جسارتا مفاهیم پخته آن چه تناسبی با سن 15 سالگی
و اشعار این روز های شما که عارفانه نیستند ، دارند