بارها گفتم خدایا : مرگ ؛ گفتا کن سکوت
دیده گریان و جگر پر خون ؛چه سان باید سکوت
درد بیدرمان مردم کرده جانم پر ز سوز
نی شقایق این دل و دارد نشان : داغ سکوت
چون سخن بسیار ما از ظلم و از بیداد گفت
از جنایات عراق و سوریه باید سخن ؛ نتوان سکوت
کشتن آن بیگناهان در دو کشور بهر چه ؟
کرده دل ماتمکده ؛ گویی که بازم کن سکوت
روز و شب با انفجارات عظیمی همره است
کس ندانسته ز چه نامردمان کرده سکوت
پول و بمب و اسلحه بر این دو جا سر ریز شد
از شیوخ مرتجع پول و ز غرب ددمنش باشد سکوت
انگلیس آن دیو زشتی با قطر وَبنِ سعود
ایتلاف رو سیاهان ؛ ما ز چه ترس و سکوت ؟
در خیابان و به کوچه ؛ دم به دم پُر کشته است
از همه اقشار مردم کشته شد ؛ بازم سکوت ؟
ما همه با چشم خود دیده ؛ چه سرها رفته بود
تکه تکه نعشها افتاده و بازم جهانی در سکوت
بربریت تحفه ی غرب است و نی آزادگی است
خواب رفته انجمنهای بشر یا مصلحت باشد سکوت ؟
نام دین یا نام الله ؛ اینهمه بازیچه است
عشق قدرت کور و کر کرده همه اندر سکوت
هان شما ایرانیان : آزادگان : ای مردمان با شرف
خط شکن باشید از بهر شکست اینهمه مُهر سکوت
..................................................................
9 / 3 / 92