هیجده میلیون بار گفتم تو بماند
هیجده میلیون بار بدهکار بغضها یی شدی که در پای ضریح نگاهت گره زدم بماند0
چه عالمی داشت وقتی صادقانه یادم دادی
عشق کالسکه ای در هم شکسته کنار دیوار کاهگلی احساس ات بیش نیست
نزدیک سحر است
اذان که بگویند ....خدای من وقت زیادی ندارم
باید نبودن هایت را لقمه لقمه سر بکشم
آخر تا افطار هیجده میلیون بار در خیالم میپیچم از درد
وقتی بدون سحری روزه ندیدنت را مرور میکنم
آهای اگر کافر دوست داشتن شدم کفاره اش گردن توست
تازه این هم بماند
راستی در کدامین صفحه از دفتر ایمان گم شدی که اینگونه روی سینه ام آوار شدم
با ایمان کافر ..
با توام گفتی خدا در دلهای شکسته جای دارد ....نگفتی؟
گفتم بگذار این دل تکه تکه شود می ارزد ...
خدا میهمان افطاری ساده من تنهایی میشود .
دروغ گفتی تو خدا را با خودت از دلم برده بودی ...
من ماندم با دلی شکسته کنار سفره خاطراتم.
باید خودم را جمع و جور کنم
تکبیرالحرام چشمانت را با چند خرما و کمی بغض
روی سجاده ام پهن میکنم ...
آخر تا سحر باید هیجده میلیون بار دعایت کنم که یادم دادی عشق کالسکه ای شکسته کنار دیوار کاهگلی کوچه بیش نیست
شاید عشق همان دلهره بماند .....
نماز و روزه هایت قبول حق من مومن بی مهریهای توام همین مرا کافیست ...
دارد نزدیک اذان میشود مرغ سحر ....
مرا ببخش گرسنه صدایت که میشوم هذیان سراغم میآید .....
یا مقلب القلوب و هیجده میلیون بار تو...
درود بر مسیحای شاعر
شبتون آروم