من از جهانِ حاشیه ها باز دلخورم
از هر ابوعطایِ سَرِ ساز دلخورم
جا ماندم و ترازِ هنر دستِ ابلهان
در کلّه پاترین لبه ی ماز دلخورم
اینجا نُتی به وسعت پاییز مُرده است
نعشی که در تلاطمِ آواز دلخورم
در جشنِ قار قار کلاغان پاپَتی
از پنجه ی شکسته ی شهباز دلخورم
این روزها کنارِ ملخ های هَرزه گرد
از واپسین چکامه ی پرواز دلخورم
وقتی که مرغِ من سَرِ دیوار دیگری است
تا اطلاع ثانوی از غاز دلخورم
دندانِ عقل کودکی ام درد میکند
از سینه های مادرِ آغاز دلخورم
بی تو کتابِ خاطره هایم قنوت شد
هر لحظه از لجاجتِ اعجاز دلخورم
از بس که قابِ یادِ من از خاطرت گریخت
عمری کنار پنجره ی باز دلخورم
در نَقلِ نُقلِ عطرِ دهانت به لطف چاک
هر گوشه از تبانی غمّاز دلخورم
نفرین به هر خَسی ته کارون بی کسی
از من عبور کرده و اهوازِ دلخورم
سَر میکشم خشابِ گلستانِ زخم را
پوتین پاره پاره ی قفقازِ دلخورم
باتونِ اختناق که بر شانه ام وزید
از اشک های مانده ی در گاز دلخورم
با من مرور کن غزل پا شکسته را
در جای جای قافیه ها باز دلخورم
#سید_هادی_محمدی
پی نوشت :
از ردیف بالا برخی شاعران نیز استفاده کردهاند.
بی تو کتابِ خاطره هایم قنوت شد
هر لحظه از لجاجتِ اعجاز دلخورم
سلام استاددکترسیّدمحمدی دانشپژوه
عالی و دغدغهمند و کم نظیر سرودید
ردیف شعر زیبایتان ( دلخورم) برایم یادآور این دلگویه ام هست :
بویِ دودِ شهر ... روی چادرم
من ازین مَلال ... سَخت دِلخورم
سلامت باشید و برقرار
قلمتان نویسای کمالِ جمالاندیش