چهارشنبه ۷ آذر
امشب ای ماه .. شعری از روح اله سلیمی ناحیه
از دفتر عشق سیاه نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۲ ۰۳:۴۰ شماره ثبت ۱۲۶۸۷۷
بازدید : ۳۸۱ | نظرات : ۶۰
|
دفاتر شعر روح اله سلیمی ناحیه
آخرین اشعار ناب روح اله سلیمی ناحیه
|
امشب ای ماه به من گو سخنی از یارم
یا به یار از من و زخمینِ دل ازهجرانم
چشم شوقم همه شب راه خیالش دارد
تا سر اید شب هجران من از دلدارم
کی شبی را به سرایَم به سرآورده سرم
مانده برناله ی دل را همه شب بیدارم
هجر یار أر نکشد گر چه مرا می دانم
داده دل دال الف ازجان چوخمین مسمارم
هر که گویم گله ها برده به ماه از ماهم
بی خطا یارُ و، ختابم همه ،خطبی کارم
بی قرارم که به اقرارِ قمارم نالم
ور نه، نزدیک و برینم که مرا؟اخبارم
به خیالت به ره از عشق سراز عُشاقی
به خیالم سر عشقم برسد سر دارم (سرم بر دار)
به تو گر راز سپارم تو نگو دیوانم
من ز تنهاییِ تن ها که تو تنها یارم
خود نبین هرشب هزاران شده اختریارت
من زبد اختری از هستیِ خود در تارم
تو همانی که وجودت همگان اگاهند
من همانم که به تنهایی خود سر بارم
فخر بر من نکن ای ماه، تو هم پر دردی
من هم از بهرِ همه درد خوشی ها دارم
گرچه الماسِ فلک زیب رهت ،خود ماهی
شده از یار به دل همچو گلستان نارم
نشود روی تو پنهان به جهان از مهری
به تحیّر همه از مهرِ تو در افکارم
شُهرِیِ عشق تو را کرده ز عالم یارت
من چوفرهاد به کوه از غم شیرین زارم
چون به دنبال حلولت به ازل در هوری
من ز هجر مه ام از بهرِ وصال. آوارم
پادگان شهید قاضی طباطبایی ۱۳۸۴/۱۲/۰۲
#روح_اله_سلیمی_ناحیه
خاطره نوشتن این شعر:
یک شب زمستانی و برفی ، سرباز اموزشی ، بخاطر دفاع از یک سرباز و شهادت علیه فرمانده که تنها من حاضر شدم اینکارو بکنم ، به عنوان تنبیه دفترچه مرخصی مرا باطل کردند حتی یک دیقه اجازه خروج از پادگان ندادند
و من یک سرباز احساسی و مغرور و بشدت عاشق که نامزدکرده بودم
اون شب رفتم تلفن بزنم بعد از دوساعت موندن تو برف و سرمای شدید تبریز نوبتم رسید رفتم زنگ زدم برادر بزرگ خانمم برداشت گفت آلوووو انگار بمب اتم زدند پادگان مثل الان نبود که ، حتی روم نشد سلام و احوال کنم گوشی و قطع کردم اومدم بیرون ساکت و اشک ریزان سمت گردان ، ی لحظه چشمم به ماه افتاد و همون لحظه غزل شهریار از ذهنم گذشت نشستم روی جدول و این شعرو نوشتم طوری که اون ورق دفتر خیس اشک بود و هنوزم مشخصه
یادش بخیر ۱۹سال گذشت
|
نقدها و نظرات
|
درود و شاهزاده خانوم گرامی بلکه علت که معلوم باشد بیشتر احساس انتقال داده می شود سپاس از نگاه و نظرتان 🌹🌹🌹🌹🙏🙏 | |
|
درود و احترام جناب استکی گرامی سپاسگزارم🌹🌹🌹🌹🙏 | |
|
سلاملار منیم حورمتلی باجیم سربازلیق حقیقتاََ کی چوخ چتین اولور برا منم که شرایطی خاص داشتم بشدت سخت و حزان اور بود سپاس از نگاه و نظرتان 🌹🌹🌹🌹🌹🙏 | |
|
درود و احترام بانو سکوت بزرگوار سپاس ازنگاه و نظر پرمهرتان 🌹🌹🌹🌹🌹🙏🙏 | |
|
درود و ارادت جناب مهدی پور عزیز بله هنوزم غم داره خاطراتش تا به امروز همیشه ازحقیقت و صداقت دفاع گردم و جانبداری و متاسفانه چوبشم خوردم سپاس 🌹🌹🌹🦋🙏 | |
|
ارادت استاد انصاری عزیز ممنون از بداهه زیبایتان 🌹🌹🌹🌹🌹🙏🙏🙏 | |
|
درو و احترام بانو زند گرامی سپاس از توجهتان 🌹🌹🌹🙏 | |
|
درود جناب تکرمی عزیز سپاس گزارم از نظرتان 🌹🌹🌹🌹🙏 | |
|
درود و احترام استاد بانو اهنگران عزیز سپاسگزارم از لطف و نظرتان 🌹🌹🌹🌹🙏 | |
|
درود جناب کریمی عزیز سپاس از نگاه و نظرتان 🌹🌹🌹🙏🙏 | |
|
ارادت جناب صدقی عزیزو گرامی خدمت من تا اخرین روزش پر از استرس و اضطراب بوده با این حال واقعا خاطرات پری دارم بله جناب صدقی سال ۸۵ شهریور ماه عروسی کردیم و ۸۶ دخترم اومد و من سرباز بودم از پادگان راهی دانشگاه شدم 😂😂😂🌹🌹🌹🙏 | |
|
به به به سلامتی پاینده باشید بهترین ها در زندگیتون جاری باشه 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
| |
|
درود و احترام بانو حجازی بزرگوار سپاس از نگاه پرمهرتان 🌹🌹🌹🌹🙏 | |
|
درود استاد حاجی پور عزیز سپاس از نگاه و نظرتان 🌹🌹🌹🌹🙏 | |
|
درود بانو رحمانی گرامی خوشحالم از حضور مجدد شما در صفحه بنده سپاس 🌹🌹🌹🌹🙏 | |
|
عرض ادب و ارادت استاد زارع عزیز خوشحال شدم از حضور شما از اینکه مدتها بعد دوباره هستید سپاس ازنگاه و نظرپر لطف شما 🌹🌹🌹🌹🌹🙏 | |
|
ارادت جناب سرمازه عزیز 🌹🌹🌹 | |
|
درود رویا خانوم گرامی یپاس از نگاه و نظرتان 🌹🌹🌹 | |
|
درود و احترام بانو سپاس تز نگاه و نظرتان سلامت و سرفراز باشید 🌹🌹🌹🙏 | |
|
درود و احترام بانو کاسیانی بزرگوار سپاس از تجه و نظرتان سلامت باشید 🌹🌹🌹 | |
|
درود و احترام ابراهیم عزیز و چشمه انرژی سپاس از لطف و نگاهتان چند تا مصرع هست که میگم الکی بهونه نچین خخخ
کی شبی را به سرایَم به سرآورده سرم کدام شب را دیدی که سرم را تا صبح روی بالشت گذاشته و در خانه ام خوابیدم. یعنی هرشب بیدارم و بیرون
داده دل دال الف ازجان چوخمین مسمارم چیزی که از دلم نصیب من شده قدی خمیده است گویی الف را شکسته و دال کرده و شبیه مسماری شدم که با ضربه کج می شود
هر که گویم گله ها برده به ماه از ماهم بی خطا یارُ و، ختابم همه ،خطبی کارم به هر کسی گفتم از یارم به گلایه و شکایت به ماه حرف می زنم یار را بی خطا می بینند و مرا بی حواس و کم توجه ختاب می کنند
بی قرارم که به اقرارِ قمارم نالم )از اینکه باختنم را در قمار عشق برایت اعتراف می کنم تماما از بی قراری و کم تحملی من است
به تو گر راز سپارم تو نگو دیوانم من ز تنهاییِ تن ها که تو تنها یارم من اگر فقط با تو هستم و تو را یار و همراه می دانم به سبب تنهایی است که از انسانها برایم تحمیل شده
گرچه الماسِ فلک زیب رهت ،خود ماهی اگر چه ستارگان افلاک که چون الماسند ب راهت را زیبنده می کنند و خود نیز ماه هستی
نشود روی تو پنهان به جهان از مهری به تحیّر همه از مهرِ تو در افکارم این بیت به نظر خودم از کل شعر بهتره میگه اگر تو را می بینند و می شناسند و حتی چنان شدی که نمی توانی معروف و زیبا نباشی تماما از وجود مهر یا همان خورسید است که در مقابلش در حیرت از فکرم که تو چه مهر و محبی در مقابل برایش داشته اس
خدمت شما جناب ایبو عزیز 🌹🌹🌹🌹
| |
|
درود احترام بانو سپاس از لطفتان🌹🌹🌹🌹🙏 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بااحساس و دلنشین
درود بر بزرگمرد آزاداندیش