يکشنبه ۴ آذر
|
دفاتر شعر سینا یعقوبی نژاد
آخرین اشعار ناب سینا یعقوبی نژاد
|
تنها در این پیله ی سیاه
در این کُهنه قبیله ی شوم، زندانیم
قبول می کنم اعترافم را به مرگ
قبول دارم هنوز قربانیم
نهایت، ایستادگی مرا خمیده کرد
اِنگار از ابتدا هم چوب بستی نبود
من صدای تَرَک هایم را می شنیدم
هیچ راهی بجزگریه هایم نبود
من در این تپه های گیج
در این گَله های رامِ گُرگ زده
خواب می دیدم آزادی را
آرامشِ بعد از بارها بیقراری را
کنارم پُر از برگ های زرد صدا می داد
خشکیده تر از اشک های شبانه
غروب که می شد، آواز می خواندم
خدا می داند، چقدر غریبانه!
شب همیشه تاریک نیست
غم، گاهی سیاه تر می زند
من به وضوح دیده ام این را
چگونه درد از سکوت جوانه می زند...
|
|
نقدها و نظرات
|
درود استاد حمایتگر سپاس از نکات آموزندهتان و زحمتی که برای نقد کشیدید.. بسیار عالی بود برقرار باشید | |
|
درود ها بر خواهر واستاد نازنینم خدا قوت ودستمریزاد بسیار عالی بود موفق وسلامت باشید | |
|
درودبرشما استاد بانو مهربان سرکارخانم عجم بزرگوار بسیار ممنونم از نکات خوبی که نوشتید سپاسگزارم احسنت برشما خداقوت بهتون میگم استاد بانو قلمتان همیشه سبز ونویسا باشدعزیزدل 🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻 💙💙💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 💐💐💐💐💐💐 🌼🌼🌼🌼 💟💟💟 ❤️❤️ ❤️💙💙💙💙💙💙 🩵🩵🩵🩵🩵 🩵💙💙💙 💙💙💙 🩵🩵 💙 | |
|
درود بر شما استاد بانوی عجم گرامی | |
|
درود استاد عجم ممنون از اموزشتون 🌹👏👏🌹 | |
|
بسیار سپاس گزارم استاد هنرمند از اینکه وقت گرانبها گذاشتید و نوشته اینجاب را مطالعه و مورد تفوق قرار دادید همه ی رهنمود های شما درست هست انشاله که اصلاح میکنم و آرزوی سلامتی برای شما شاعر گرانقدر دارم🌹🌹🌹🙏 | |
|
درودبرشما جناب سرمازه وجناب محمدنژاد ممنونم ازتوجه شماعزیزان | |
|
بسیار سپاس گزارم استاد حضرت عالی و بانو عجم بر حقیر منت گذاشتید🌷🌹🙏 | |
|
بسیار سپاس گزارم از اظهار لطفتان استاد🌹🙏 | |
|
سپاس بی کران | |
|
سپاس از لطفتان برادر هنرمندم🌹🙏 | |
|
سپاس استاد گرامی از لطفتان🌹🙏 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
🌼🔷️شعرزیبایی ازشما خواندم درقالب سپید
قالب رادلنوشته زده اید اما به نظرمن این شعر پارامترهای یک شعرسپیدخوب را دارد گرچه شاید درنگاه اول درشروع شعرتصویرخاصی نبود جزپیله سیاه اما فضا وحال وهوای دلنوشته ی شما کاملا شاعرانه است تاپایان
تصاویر خوبی درشعرتان هست عاطفه وتخیل قوی است ارتباط بندها درست است و خوب به پایان رسانده اید شعرتان را
♦️🔷️درچندجا چند تصویر زیبا وپرمعنا داشت ازجمله:
سرانجام ایستادگی مراخمیده کرد
ایستادگی وخمیده بینشون یک تناقض وتضاد زیباست وقشنگه ازآرایه ی تضاد وتناقض بهره برده اید به زیبایی!
🌼ویا
من صدای تَرَک هایم را می شنیدم
یعنی صدای شکستنم رامی شنیدم صدای خردشدنم رامی شنیدم گرچه تکراری است اما اینجا خوش نشسته
🌼ویا این بند:
من در این تپه های گیج
در این گَله های رامِ گُرگ زده
خواب می دیدم آزادی را
آرامشِ بعد از بارها بیقراری را
این بندبسیارزیباوبامعناست
تپه های گیج صنعت تشخیص داره به تپه شخصیت بخشیده اید
گله های رام گرگ زده هم ترکیب قشنگی است وپرازحرف
🌼ویا این بندکه به نظرمن بهترین بندشعرتونه وسر شارازحرفه :
شب همیشه تاریک نیست
غم، گاهی سیاه تر می زند
من به وضوح دیده ام این را
درد از سکوت جوانه می زند...
شب همیشه تاریک نیست کاملا درسته این غمه که گاهی سیاهترمی زند یعنی گاهی غم ها ودردها آنقدرزیادند وبزرگ وعمیق که سیاه می کنند قلب را وگرنه شب به خودی خود زیباست اگر ازیک دریچه ی دیگرنگاهش کنیم شب اتفاقا باوجود ماه وآن همه ستاره درآسمان همیشه هم تاریک وترسناک نیست این غم هاست که رنگ روشن شب راتاریک می کند وبی قراری وبی خوابی می آورد وسیاه می کند آسمان لحظه ها را!
🌼جوانه زدن درد ازسکوت هم تصویر بکروزیباوبامعنایی است
گاهی سکوت واقعا دردناکه درظاهر فردی که ساکته آرام دیده می شود ولی این سکوت پرازدرده وپنهان می مانددردها ودرمان هم نمیشود و ووقتی یکباره این سکوت میشکنه دردها وحرفها فوران می کند
🌻🧊به نظرم من این شعر شعرسپید بسیار زیبایی است فقط نیازمند کمی ویرایش است درچندجا اگر جابجایی انجام شود وضعف تالیف برطرف شود شعرسپید بی نقصی می شود
مثلا من قبول دارم اعترافم به مرگ را
میشود راحت گفتم من اعتراف می کنم مرده ام
قبول دارم اصافه است دیگر
🔷️ویا این جمله:
کنارم پُرازبرگهای زرد صدا می کرد
می توانستید بگویید
کنارم پچ پچ می کردند
انبوهی ازبرگهای خشکیده
🔷️ویا
خشکیده ترازاشک های شبانه
چون اشک شبانه وقتی میگید دیگه خشک نیست بیرون آمده اشک نمی خشکد چشم می خشکدودیگر اشک نمی ریزد منطق تصویری اش کمی ضعیف بود ومیشد بهترساخت وپرداخت کرد این تصویر
🧊جدا ازاینها نحوه ی چیدمان شعرهم کمی مخاطب راسردرگم می کند جدا ازاینکه به عنوان یک شعرسپید ویادلنوشته بهتراست تغییرکند چون مثل بندهای یک چهارپاره شده
یک دستی به سروروی این دلنوشته بکشید به نظرم سپیدی بسیارعالی می شود بااجازه تون من اینگونه ویرایشش زدم:
زندانی ام
در این پیله ی سیاه تنهایی
در این کُهنه قبیله ی شوم
اعتراف می کنم که مرده ام!
سرانجام
ایستادگی مرا خمیده کرد
اِنگار از ابتدا هم
چوب بستی نبود
من صدای تَرَک هایم را می شنیدم
هیچ راهی بجزگریه هایم نبود
من در این تپه های گیج
در این گَله های رامِ گُرگ زده
خواب می دیدم آزادی را
آرامشِ بعد از بارها بیقراری را
کنارم پچ پچ می کردند
انبوهی ازبرگهای خشکیده
خشکیده تر از اشک چشمهای من
غروب که می شد
آواز می خواندم
خدا می داند، چقدر غریبانه!
شب همیشه تاریک نیست
غم، گاهی سیاه تر می زند
من به وضوح دیده ام
که چگونه
درداز سکوت جوانه می زند...
🌼🧊دریکی دوجا تغییراتی ایجادشد مثلا دربنداول کمی تکراربود حذف کردم وآن دوبندی که گفتم کمی ضعف تالیف دارد را ویرایش زدم والبته ناگفته نماند اینها همه پیشنهاداست وشما می توانید نپذیرید....
فضولی ام رابرمن خواهید بخشید برادر بزرگوارم
من خودم هم شاگردی بیش نیستم وهنوز نیازمندآموختن
با آرزوی موفقیتهای بیشترشما هنرمندعزیز