شهر درخواب است ومن برموج بیداری سوار
مثل طوفان بردی ازدریای احساسم قرار
شانه هایت مامن عشقندومن محروم ازآن
از تب یادت ندارم یک نفس راه فرار
تیک وتاک ساعت واعصاب خرد لحظه ها
اشک ها رقصان شده برگونه ام بی اختیار
بی قراری هرنفس تشدید شد درجان شب
دردلم صدها پرنده درهوای انتحار
نق نق شیرمریض خسته هردم روی مخ
می شود همدست دلتنگی واین حال نزار
عاصی ام ازدست این آهنگ غمگین زمان
بی صداجامانده ام بر روی ریل انتظار
کی به پایان می رسدکابوس پرتکرار درد
خسته ام ازگم شدن در کوچه های اضطرار
کاش می شدردشدازاین فصل زرد فاصله
درکنارت می زدم دلواپسی ها رابه دار
مثل پاییزم پراز دلشوره های رنگ رنگ
بازهم مانند ابرعاشقی برمن ببار
شاید ازنو گل کند لبخندلبهای غزل
یا بشویی ازتن اشعاردلگیرم غبار
صدهزاران سال اگرهم بگذرد من عاشقم
می زنم عشق تو را در گوش دنیاباز جار
✍️جمیله عجم(ب.و)
این روزها
که تشییع می شود
جنازه ی عشق
برشانه های عریان هوس
درخیابانهای شلوغ دروغ
بگذارمن صاف وساده ودهاتی عاشق باشم
وتوروشنفکرانه
بخند به این زن دیوانه
که زلیخاگونه دوستت دارد
وداردبی صداپیرمی شود
درآغوش نامهربان فاصله!
این روزها که ازعشق
هیچ ردی نمانده
درحافظه ی گیج زمین
بگذار من بازهم صادقانه
برایت غزلهای دلبرانه ببافم
وشال سپیدشعرهایم را
برگردنت بیاوزم
تا لااقل گرمت کند
شعله ی عاشق واژه هایم
لحظاتی که
خشونت این جهان سرداخمو
توراوحشیانه محاصره می کند!
بگذارعشق
بخندد،شادباشد،آوازبخواند
بگذارعشق
دیوانه وار برقصد !
✍️ جمیله عجم (ب.و)
یادت مرا عاصی کرده
ازبس که دوردلم می چرخد
مثل این پروانه ی سفید قشنگ
که نیلوفرها را
دیوانه کرده امروز!
✍️جمیله عجم (ب.و)
درود بانوی اندیشمند
ناب، دردمندانه، زیبا و به روز سرودید
امید که لحظههایتان سرشار از شور و شادی باشد
امید که به از این شود روز و روزگارانمان