روح آشفته من، درد کشیدن بلد است!
بالهای منِ خسته، نپریدن بلد است!
تک درختی که درون منِ عاشق خشکید
زیر سنگینی این بار، خمیدن بلد است!
همه رفتند از این شاخه و من جا ماندم
باغبان میوه گندیده نچیدن بلد است!
هی به او گفتم و...، هی گفت چه می گویی تو؟!
دوستش دارم و اما، نشنیدن بلد است!
سرخ پوشید شب رفتن و من فهمیدم
ماهی قرمز از این حوض، جهیدن بلد است!
فصل زیبای بهار از کف من رفت، ولی
باد عاشق کُش پاییز، وزییدن بلد است!
یوسفم آمده بازار، ولی تقدیرم
در میان رقبایم، نخریدن بلد است!
آری آن آهوی زیبا که مرا عاشق کرد
در شب هجر نشان داد، رمیدن بلد است
هر چه آمد به سر من، ز برادرها بود
گرگ بیچاره کنعان، ندریدن بلد است!
قبل از آن خیر، ولی بعد قرارم با تو
قلب من تازه نشان داد، تپیدن بلد است!
تَن من یخ زده و پای پُر از آبله ام
تا به گرمای وجود تو، دویدن بلد است!
شاعر از نسل جدید است ولی مثل قدیم
در صف منتظران، دل نبریدن بلد است
درود جوان مستعد
سلامت و ثروتمند باشید