ستاره م خاموش شده
میون اینهمه ستاره ، منهم ،
ستارهای داشتم ولی ، ستاره م خاموش شده
دیگر میخوام نباشم
حالم درست مثل هویجیه که ،
عاشقِ خرگوش شده
ساکن ام انگار، اما ،
خون ام به جوش آمده
درونِ رگهای بدونِ مرزم ،
پُر از جنب و جوش شده
عاطفه ی مغزم شکوفا شده
ولیکن قلبِ بیدار ، کاملاً بی هوش شده
مثل یه چشم به هم زدن شده شبانه روزم
خورشید که میزند کمی بعد ، می بینم تابشِ ماه ،
درون رختخوابم ، با من هم آغوش شده
چه حالیه گرفتارش شدم من ؟
قدم زدنهای غم و شادیام ،
دوباره ، باهم دوشادوش شده
طلاقِ شادی را ز غم گرفتم
پس چجوری ، غمِ ذلیل مُرده ، ول کنِ شادی ام نیست ؟
چگونه با وقاحت لب به لب شدند دوباره ،
چجوری با اینهمه نامحرمی باز رووش شده ؟
معلومه که شادیِ مارمولک هم ، بدجور بازیگوش شده
بینِ شمال و جنوب یُویُو شدم
جُردن ام باز شوش شده
گاندی ام خوش پوش شده
دنیایم زیر و رو شده
پیراهنم عاشقِ اُطوش شده
بسان معجزهای ، چین و چروک صورتم صاف شده
انگار که عکسی به هنرِعکاس ، روتوش شده
دنیا برای من ، چایی ریخته بود
دیر رسیدم ، دیدم که چایی ام توسط حریف ،
برای بارِچندم باز نوش شده
بهمن بیدقی 1402/6/1