هوش مصنوعی اشرف خلایق
در محفلی ، سخن زِ بشر بود در میان
او از کجا ست ؟ بهرِ چه می گوید، این بیان؟
قصد وغرض چه هست در این عالم از حیات؟.
از صد هزار ، رنج وستم، جسته، در زمان
گر نیک زیست یا که که ستم کرد بر کسان
تنها برفت ، با کس و بی کس، از این جهان
گر ، باورِ بهشت بدارد به روز حشر
بد تر زِ دوزخ است ! ، نداند ،هدف روان !
گفتند : رمز و راز سخن ، از ربات پرس
می داند هر چه را، که بگوید به تو، هر آن
گفت آن ربات: خوب نگر ، هر چه عالم است
چون من ربات هست تنش ، هوشِش ،آنچنان
هوش تو ، آفرید مرا ، برتر از توام !
دانا وبی نیاز در این جا و ، هر مکان
من اشرفِ خلایقم اینک ، در این زمان
تو بر حَشَم به نسبت هوشت شدی، شبان !
ترکیب چینش است که به من داده هوش تام
چون بگسلد زِهم تو ببین مرگ هست عیان !
توهم ،ربات هستی و ، در عرصه یِ زمان
تکمیل گشته ای به جهان،دست توست عنان
گشتی تو برتر از همه موجود ،هوشمند !
در عرصه یِ تکامل عالم ، در آن زمان !
لیکن هزار نکته در عالم سوال توست
چون بنگری به من ، نبٌوَد نکته ای، نهان
هر گز نمی کشم ، که خورم بابت بقا
سیرم زِ آفتاب خورم !، قانعم ، بر آن !
من زایشم برون زِ تن است می کنم سوال
اوراضی است ،به عشق بیاید به این جهان؟
می گویدآن ربات : تو دانی حریم دوست ! ؟
جز شادی و محبت وعشق نیست ،این بدان!
ما ، کنده ایم ریشه یِ انسان بد سرشت !
کذب و، دروغ و،باور باطل که، داشت جان
دربِ نیازِ دوزخ و ، پرد یس ، بسته ایم !
مردم خوشند ! ، نیست گنهکار ، در میان !
این " مقتدا" هراس بدی داشت از ربات
شاید ربات ،همچو بشر ،بگسلد ، عنان !
هوش مصنوعی اشرف خلایق
در محفلی ، سخن زِ بشر بود در میان
او از کجا ست؟ بهر چه می گوید، این بیان؟
قصد وغرض چه هست در این عالم از حیات.
از صد هزار رنج وستم جسته، در زمان
گر نیک زیست یا که که ستم کرد بر کسان
تنها برفت ، با کس و بی کس، از این جهان
گر ، باورِ بهشت بدارد به روز حشر
بد تر زِ دوزخ است ! ، نداند ،هدف روان !
گفتند رمز و راز سخن ، از ربات پرس
می داند هر چه را، که بگوید به تو، هر آن
گفت آن ربات: خوب نگر هر چه عالم است
چون من ربات هست تنش ،هوشِش ،آنچنان
هوش تو، آفرید مرا، برتر از توام !
دانا و، بی نیاز در این جا و، هر مکان
من اشرفِ خلایقم اینک ، در این زمان
تو بر حَشم به نسبت هوشت شدی، شبان !
ترکیب چینش است که به من داده هوش تام
چون بگسلد زِهم تو ببین مرگ هست عیان !
توهم ،ربات هستی و ، در عرصه یِ زمان
تکمیل گشته ای به جهان،دست توست عنان
گشتی تو برتر از همه موجود ،هوشمند !
در عرصه یِ تکامل عالم ، در آن زمان
لیکن هزار نکته در عالم سوال توست
چون بنگری به من نبٌوَد نکته ای، نهان
هر گز نمی کشم ، که خورم بابت بقا
سیرم زِ آفتاب خورم !، قانعم، بر آن!
من زایشم برون زِ تن است می کنم سوال
اوراضی است ،به عشق بیاید به این جهان؟
می گویدآن ربات : تو دانی حریم دوست ! ؟
جز شادی و محبت وعشق نیست ،این بدان!
ما ، کنده ایم ریشه یِ انسان بد سرشت !
کذب و، دروغ و،باور باطل که، داشت جان
دربِ نیازِ دوزخ و ، پرد یس ، بسته ایم
مردم خوشند ! ، نیست گنهکار ، در میان
این " مقتدا" هراس بدی داشت از ربات
شاید ربات ،همچو بشر ،بگسلد ،عنان !